Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
double bind
بن بست دو سویه
Other Matches
bind
وصل کردن
bind
مقید کردن
bind
محصورکردن
bind
بهم پیوستن
bind over
التزام گرفتن
bind
حاشیه پهن در یک صفحه چاپ شده
bind
تا متن ها از بین نروند
bind
به صورتی که قابل اجرا باشد
bind
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
bind over
التزام گرفتن از
bind over
ملتزم کردن
bind over
مقید کردن
to bind
ملتزم کردن
to bind
متعهد ساختن
bind
موفف کردن
in a bind
<idiom>
به مشکل افتادن
bind
بستن
bind
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind
محصور کردن بهم پیوستن
bind
چسباندن صحافی کردن ودوختن
bind
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
bind
متعهد وملزم ساختن
bind
بند قید
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
bind
حصار
bind
خیمه
bind
جلد کردن
bind
علاقه
bind
بستگی
wood bind
ویشه تاک جنگلی
To bind a book.
کتابی را جلد کردن
maroczy bind
خیمه ماروکسی
to bind up a wound
بستن زخم
to bind a book
صحافی کردن یک کتاب
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
بازی دونفره خطای دبل
double
مضاعف
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
دویدن
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
مضاعف نمودن
double
دواسترایک متوالی
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
دو برابرشدن یا کردن
double
بازی دوبل
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p
پاروی دوسر
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out
081 خارج
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
on the double
بدو رو
on the double
فرمان بدو رو
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
double
اندازه دو برابر
double-six
دوطرفشش
double zero
صفر2برابر
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double-take
واکنش دوگانه
double-take
یکه خوردن
double a
زنای محصن بامحصنه
double up
دولاکردن
double in
081 تو
double
دو برابر کردن
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double
تصویر قرینه
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
دو نفره
double
: دو برابر دوتا
double
جفت
double
:دوبرابر کردن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
همزاد
double
تاکردن
double
دو برابر
double
دوسر المثنی
double
دولا
double precision
دقت مضاعف
double precision
مضاعف
double precision
دقت
double poppy
گل هزاره
double punch
منگنه مضاعف
double pole
دو قطبی
double pole
با دو قطب
double minimum
جفت کمینه
double motor
دوموتوره
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs
اندامهای جفتی
double integral
انتگرال دوبل
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double window
پنجره دو جداره
double pica
حروف 42 پونط
double pneumonia
اماس هر دو شش
double refraction
انکسار مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double seam
درز دوبل
double shear
تنش برشی دوتایی
double sixes
جفت شش
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوتایی
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double salt
ملح مضاعف
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
موتور
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double star
دوگانه
double minded
بی ثبات
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix
مارپیچ دوگانه
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hit
دوبله
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen
این علامت //
double ignorance
جهل مرکب
double figures
امتیاز دو رقمی
double header
دوسر
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double frequency
فرکانس دوبل
double guard
دفاع با دو دست
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double image
تصویر مضاعف
double line
خط مضاعف
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double mind
دردل
double mind
منلون
double mind
فریبنده
double minded
دودل
double minded
متلون
double minded
فریبنده
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double junction
اتصال مضاعف
double kick
دو ضربه پی در پی
double knee
لوله زانویی دوبل
double knot
گره دوبل
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length
با طول مضاعف
double faces
ریاکار
double-glaze
پنجرهدوجداره
double ring
گوددوبله
double scull
پارویدوبله
double seat
صندلیدونفره
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
double sink
سینکدوتایی
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double zero key
کلیددوصفر
double-blank
دوطرفسفید
double reed
نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate
صفحهیدوبله
double bend
پیچدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double handles
دستهدوبله
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double pennant
پرچمدوگوش
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double bed
تختخوابدوطبقه
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room
یک اتاق دو نفره
a double bed
یک تخت دو نفره
double-fronted
خانه دو در
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double-cross
<idiom>
گول زدن
double back
<idiom>
برگشتن
double-glazing
شیشهدوجداره
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bluff
دروغدرروزروشن
double cream
خامهزیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com