Dictiornary-Farsi | double blind method | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
double blind method	روش بی نام مضاعف


Other Matches

double blind	دوسوکور
double integration method	روش انتگرال دوبل
The blind can not lead the blind. <proverb>	کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
blind leading the blind <idiom>
blind	مخفی گاه
blind	سنگر
blind	پناه
blind	:چشم بند
blind	اغفال کردن
blind	گرفتن
blind	خیره کردن
blind	:کورکردن
blind	هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind	پرده
blind	در پوش
blind	طاقنما
blind	کور کردن
blind	آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind	کمینگاه
blind	بدون دید مستقیم پرسنل
blind	چراغ اعلام خطر
blind	چراغ چشمک زن
blind	بی بصیرت
blind	چشمک زدن علامت دادن
blind	تاریک ناپیدا
blind	درز یاراه
to be blind to	ندیدن
blind	مخفی گاه [جامعه شناسی]
to go it blind	بی پرواکاری راکردن
blind	غیر خوانایی
to go it blind	بی گداربه اب زدن
blind	: کور
blind	نابینا
to be blind to	نفهمیدن
blind	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
moon blind	دچار اماس نوبتی
moon blind	روزبین
murphy blind	چشم بند اسب
he is blind to kindness	مهربانی نمیفهمد چیست
moon blind	شبکور
blind analysis	تحلیل بی نام
night blind	شبکور
blind circuit	مدار یک طرفه
blind matching	همتاسازی بی نام
blind bridle	لگام چشمبنددار
blind arcade	طاقنما
blind a lley	کوچه بن بست
he strike him blind	چنان زد که کورش کرد
Venetian blind	پنجره کرکره
roller blind	پرده فنردار قرقره ایی
strike blind	با ضربه کور کردن
sun blind	سایبان
sand blind	دارای چشم تار
hoodman blind	مرد کلاهدار
sun blind	پرده پنجره
stone blind	کاملا کور
hoodman blind	لوطی
hoodman blind	اوباش
hoodman blind	گردن کلفت
snow blind	برف کوری
snow blind	برف کور
ventilation blind	پیش پنجره
spanish blind	دریچه کرکرهای
blind circuit	مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind stiteh	کور نخبه
blind pass	کالیبر کور
blind pipe	لوله غیرمشبک
blind pipe	لوله کور
blind rivet	پرچ کور
blind drunk	مستمخمور
blind search	جیستجوی بی نتیجه
blind side	سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind transportation	ارسال یک جانبه
blind transportation	ارسال پیام بدون توجه به گیرنده یااخذجواب
blind valley	کور دره
blind window	پنجره نما
blind zone	منطقه کور
born blind	کور مادرزاد
day blind	روزکور
color blind	فاقد حساسیت نسبت برنگ
blind pass	پاس کور
blind pass	پاس بدون دید یار
blind one eye	از یک چشم کور
blind coal	زغال سنگ بی شعله
blind diagnosis	تشخیص بی نام
blind dialling	توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
blind flange	فلانژ سرپوشیده
blind flange	فلانژ کلاهک
blind fold	چشم بستن
blind fold	کورکردن
blind fold	با چشم بسته
blind gate	دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind hole	سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind hole	سوراخ کور
blind hole	سوراخ مسدود
blind keyboard	صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind letter	نامهای که نام ونشان روشن ندارد
blind nut	مهره کور
blind of one eye	یک چشم
color blind	رنگ کور
blind spot	نقطه کور
blind alley	شاخه بن بست
To know someone blind spots.	رگ خواب کسی را بدست آوردن
blind alleys	شاخه بن بست
blind alleys	کوچه بن بست
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind date	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind spots	نقطه ضعف
blind alley	کوچه بن بست
blind storey	تریبون کلیسا
blind spots	نقطه کور
word-blind	کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
blind spot	نقطه ضعف
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
gravel blind	تقریبا کور
green blind	نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
Roman blind	درپرشرومانی
colour blind	کوررنگ
blind cloth	پردهکرکره
The illiterate person is blind . <proverb>	بیسواد کور است .
blind man's buff	از من داری
blind bombing zone	منطقه بمباران محدود
blind mans buff	چشم بندی چشم بندانک
blind man's buff	چشم بندانک
blind carbon copy	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind mans buff	ازمن داری
He is blind in the left eye .	چشم چپ اش کور ( نابینا ) است
blind copy receipt	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
to turn a blind eye to something	چیزی را زیر سبیلی رد کردن
to turn a blind eye to something	چیزی را نادیده گرفتن
To lose ones sight . To go blind.	کور شدن
blind drainage area	حوزه ابریز بسته
To overlook. To turn a blind eye.	چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
To turn a blind eye to something. To overlook something.	چیزی را نادیده گرفتن
In is an affair of the heart . Love is blind .	کار کار دل است
method	شیوه
by [with] this method	با این روش
method	روش
method	متد
method	راه طریقه
r method	روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
method	طرز
method	سبک
method	ایین شیوه
method	مسلک
method	طریقه
method	اسلوب
clinical method	روش بالینی
infinity method	روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
insertion method	روش درج
instructional method	روش اموزشی
economic method	روش اقتصادی
economizing method	روش صرفه جویی
equilibrium method	روش تعادل
lagrange's method	multiplieres ofundetermind
lagrange's method	روش لاگرانژی ضریبهای نامعین
lagrangian method	روش تعیین سرعت جریان اب
freehand method	روش ترسیم ازاد
lagrangian method	متد لاگرانژ
prestressing method	روش پیش فشردگی
equivalents method	روش هم ارزسازی
least squares method	روش کمترین مجذورات
method of least squares	روش کمترین مجذورات
inductive method	روش استقرایی
induction method	روش القائی
inductive method	روش استقراء
clock method	روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
halving method	روش دو نیمه سازی
heuristic method	روش اکتشافی
conventinal method	روش سنتی
historical method	روش تاریخی
graphic method	روش نگارهای
deductive method	روش قیاسی
deductive method	روش استنتاجی
gradation method	روش گام به گام
deflection method	روش انحراف عقربه
diary method	روش خاطره نگاری
idiographic method	روش فردنگر
illumination method	روش روشنایی
induction method	روش اندوکتیو
induction method	طرز القاء
lecture method	روش سخنرانی
limits method	روش کرانی
method of limits	روش کرانی
experimental method	روش ازمایشی
flow method	روش جریان
production method	روش تولید
pretension method	روش پیش کشیدگی
prestressing method	شیوه پیش تنیدگی
minimal changes method	روش کمترین تغییرات
step through method	تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
plenum method	طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
pilot method	عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
phonic method	روش اوایی
persuasive method	ترغیبی
persuasive method	روش تشویقی
montessori method	روش مونته سوری
offset method	روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
obstruction method	روش ایجاد مانع