Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
double blowing
دمش مضاعف
Other Matches
blowing
دمیدن
blowing
وزش
blowing
پوف کردن
blowing
خروج هوا با فشار و سرعت زیاد
mind-blowing
شگفت انگیز
mind-blowing
رجوع شود به psychedelic
time of blowing
زمان دم
mind-blowing
تکان دهنده
mind-blowing
بغرنج
mind-blowing
دشوار
To be puffing and blowing .
به نفس نفس افتادن
blowing nozzle
مبدل
blowing nozzle
شیپوره دم
blowing engine
ماشین یا موتور دمنده
blowing agent
عامل پف کننده
back blowing
عمل شستشو و توسعه چاه
mind-blowing
کوبنده
glass blowing
شیشه گری
air blowing
دمیدن هوا
he is blowing glass
شیشه را با فوت درست کردن
A cold wind is blowing.
باد سردی می وزد
core blowing equipment
تجهیزات دمیدن هسته
upper surface blowing
دمیدن جریان جهت پیشراننده اصلی روی سطح فوقانی بال
single jet blowing
مشعل یک شعلهای
piston blowing engine
موتور دمنده پیستونی
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
دواسترایک متوالی
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
بازی دونفره خطای دبل
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
دو برابرشدن یا کردن
double
مضاعف نمودن
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p
پاروی دوسر
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out
081 خارج
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
on the double
بدو رو
on the double
فرمان بدو رو
double
اندازه دو برابر
double-six
دوطرفشش
double zero
صفر2برابر
double-take
واکنش دوگانه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double a
زنای محصن بامحصنه
double up
دولاکردن
double-take
یکه خوردن
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in
081 تو
double
بازی دوبل
double
جفت
double
: دو برابر دوتا
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
مضاعف کردن دولا کردن
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
دویدن
double
تصویر قرینه
double
دو نفره
double
دولا
double
دوسر المثنی
double
مضاعف
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دو برابر کردن
double
دو برابر
double
تاکردن
double
:دوبرابر کردن
double
همزاد
double precision
دقت مضاعف
double precision
مضاعف
double punch
منگنه مضاعف
double motor
دوموتوره
double precision
دقت
double poppy
گل هزاره
double pole
دو قطبی
double pole
با دو قطب
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pica
حروف 42 پونط
double window
پنجره دو جداره
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs
اندامهای جفتی
double refraction
انکسار مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double shear
تنش برشی دوتایی
double sixes
جفت شش
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوتایی
double star
دوگانه
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double seam
درز دوبل
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
موتور
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double salt
ملح مضاعف
double tape
نوار مساحی مضاعف
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double image
تصویر مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit
دوبله
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix
مارپیچ دوگانه
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header
دوسر
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double guard
دفاع با دو دست
double frequency
فرکانس دوبل
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double minded
فریبنده
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
فریبنده
double mind
منلون
double mind
دردل
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double line
خط مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot
گره دوبل
double knee
لوله زانویی دوبل
double kick
دو ضربه پی در پی
double junction
اتصال مضاعف
double integral
انتگرال دوبل
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double-glaze
پنجرهدوجداره
double scull
پارویدوبله
double ring
گوددوبله
double reed
نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate
صفحهیدوبله
double pennant
پرچمدوگوش
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double handles
دستهدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double boiler
حمام آب
double bend
پیچدوبله
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double seat
صندلیدونفره
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
double-glazing
شیشهدوجداره
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double room
اتاقدونفره
double cream
خامهزیاد
a double bed
یک تخت دو نفره
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed
تختخوابدوطبقه
a double room
یک اتاق دو نفره
double-blank
دوطرفسفید
double zero key
کلیددوصفر
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double sink
سینکدوتایی
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
double-takes
واکنش دوگانه
double v machine
دستگاه دولا کننده ورق
double v machine
دستگاه ورق خم کن
double floor
دو کفی
double-fronted
خانه دو در
double lancet
[پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double bluff
دروغدرروزروشن
double triode
لامپ تریود مضاعف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com