English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double bluff دروغدرروزروشن
Other Matches
bluff حریف را از میدان درکردن
bluff چاخان سراشیب
bluff پرتگاه
bluff قمپز
To bluff someone. به کسی توپ زدن ( بلوف زدن )
bluff فریب دادن
bluff توپ زدن
bluff فریفتن
bluff مغبون کردن
bluff اغفال کردن
bluff گول زدن
bluff توپ
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دوبار
double مضاعف نمودن
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دو برابر بزرگتر
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double اندازه دو برابر
double دو برابرشدن یا کردن
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double دو نفره
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double zero صفر2برابر
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
on the double فرمان بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up دولاکردن
double p پاروی دوسر
double a زنای محصن بامحصنه
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
on the double بدو رو
double دویدن
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double-six دوطرفشش
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double دواسترایک متوالی
double همزاد
double دولا
double جفت
double : دو برابر دوتا
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double مضاعف
double تصویر قرینه
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double دوسر المثنی
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double بازی دوبل
double دو برابر کردن
double بازی دونفره خطای دبل
double دو برابر
double توپزن 0001امتیازی فصل
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double :دوبرابر کردن
double frequency فرکانس دوبل
double reverse شوت برگردان به دروازه
double precision مضاعف
double row موتور
double row دوطرفه
double precision دقت مضاعف
double refraction انکسار دوبل
double punch منگنه مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double rhyme شعر دو قافیهای
double refraction شکست دوبل
double hardening سخت گردانی مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double refraction انکسار مضاعف
double pole دو قطبی
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double sixes جفت شش
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double space یک خط درمیان نوشتن
double taxation مالیات مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double integral انتگرال دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double minded بی ثبات
double minded فریبنده
double minded متلون
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double minded دودل
double mind فریبنده
double mind منلون
double mind دردل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double line خط مضاعف
double minimum جفت کمینه
double header دوسر
double pole با دو قطب
double pneumonia اماس هر دو شش
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double pica حروف 42 پونط
double helix مارپیچ دوگانه
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double image تصویر مضاعف
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hit دوبله
double organs اندامهای جفتی
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor دوموتوره
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double limiter محدود کننده مضاعف
to fold double دولاکردن
double church کلیسا دو طبقه
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double room یک اتاق دو نفره
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double-digit <adj.> دو رقمی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double cloister راهرو دو قسمتی
double arch قوس جفتی
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double-glazing شیشهدوجداره
double-glaze پنجرهدوجداره
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دوتاکردن
double blind دوسوکور
double chin غبغب
double chins غبغب
double v machine دستگاه ورق خم کن
a double bed یک تخت دو نفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
double track خط
double triode لامپ تریود مضاعف
double Dutch طناببازی دوتایی نامفهوم
double-takes یکه خوردن
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double sink سینکدوتایی
double zero key کلیددوصفر
double-blank دوطرفسفید
double bed تختخوابدوطبقه
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double cream خامهزیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com