English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
double bottoms ناو دو کفهای
double bottoms ناو کف دوبل
Other Matches
bottoms seabed
bottoms ذیل
bottoms قسمت زیراب کشتی
bottoms کف تفنگ
bottoms پایه
bottoms مقر
bottoms ته
bottoms زیر
bottoms پایین
bottoms کشتی
bottoms کف تحتانی
bottoms کف نهر
bottoms با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
bottoms قسمت اخر بازی بیس بال
bottoms بنیان نهادن
bottoms ته انداختن
bell bottoms شلواردمپاگشاد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو برابرشدن یا کردن
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double up دولاکردن
double دواسترایک متوالی
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double p پاروی دوسر
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double a زنای محصن بامحصنه
double بازی دوبل
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
double zero صفر2برابر
double-six دوطرفشش
double اندازه دو برابر
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double توپزن 0001امتیازی فصل
double بازی دونفره خطای دبل
double : دو برابر دوتا
double دویدن
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double in 081 تو
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double دو نفره
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double تصویر قرینه
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double جفت
double دولا
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double دو برابر کردن
double دو برابر
double تاکردن
double دوسر المثنی
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double refraction شکست دوبل
double faces ریاکار
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double figures امتیاز دو رقمی
double precision دقت مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double punch منگنه مضاعف
double frequency فرکانس دوبل
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double precision مضاعف
double faces دورو
double sampling نمونه گیری چندگانه
double seam درز دوبل
double sixes جفت شش
double sixes دو شش
double space یک سطر در میان
double space یک خط درمیان نوشتن
double star دوتایی
double star دوگانه
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double refraction انکسار دوبل
double reverse شوت برگردان به دروازه
double rhyme شعر دو قافیهای
double row موتور
double row دوطرفه
double shear تنش برشی دوتایی
double faced دو سر
double faced دوجانبه
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double organs اندامهای جفتی
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double minded بی ثبات
double minded فریبنده
double mind دردل
double mind منلون
double mind فریبنده
double minded دودل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double knee لوله زانویی دوبل
double pole با دو قطب
double pneumonia اماس هر دو شش
double pica حروف 42 پونط
double hardening سخت گردانی مضاعف
double header دوسر
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix مارپیچ دوگانه
double junction اتصال مضاعف
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hit دوبله
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double image تصویر مضاعف
double integral انتگرال دوبل
double kick دو ضربه پی در پی
double minded متلون
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
double room اتاقدونفره
double-glaze پنجرهدوجداره
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double-digit <adj.> دو رقمی
double cloister راهرو دو قسمتی
double church کلیسا دو طبقه
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double tape نوار مساحی مضاعف
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double blind دوسوکور
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double track دو
double taxation مالیات بندی مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com