English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
double elimination tournament مسابقات دو حذفی
Other Matches
elimination tournament مسابقههای حذفی
tournament مسابقات قهرمانی
tournament تشکیل مسابقات
tournament مسابقه
tournament یک دوره مسابقه
scrambles tournament مسابقههای غیررسمی
master tournament مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
designated tournament مسابقه بهترین بازیگران
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
tournament casting مسابقه قلاب اندازی
zonal tournament تورنمنت منطقهای شطرنج
ladder tournament مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
knock out tournament تورنمنت حذفی شطرنج
challengers' tournament تورنمنت مدعیان
interzonal tournament تورنمنت انترزونال یا بین قارهای شطرنج
candidates' tournament تورنمنت نامزدهای قهرمانی شطرنج جهان
elimination حذف
elimination رفع
elimination زدودگی
elimination در حین جستجو
elimination بخشی از داده هنوز استفاده نشده است
elimination حذف چیزی کاملاگ
elimination امحاء
elimination دفع
bimolecular elimination حذف دو مولکولی
concentred elimination حذف همزمان
elimination reaction واکنش حذفی
elimination heat دوره مقدماتی
social elimination طرد اجتماعی
hofmann's elimination حذف هوفمان
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
Gaussian elimination method روش حذف گاوسی [ریاضی]
addition elimination reaction واکنش افزایشی- حذفی
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دواسترایک متوالی
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو برابرشدن یا کردن
double مضاعف نمودن
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double-take یکه خوردن
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double a زنای محصن بامحصنه
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double zero صفر2برابر
double p پاروی دوسر
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double-six دوطرفشش
double up دولاکردن
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double-take واکنش دوگانه
double توپزن 0001امتیازی فصل
double بازی دونفره خطای دبل
double جفت
double : دو برابر دوتا
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double دو برابر کردن
double in 081 تو
double دو نفره
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double دولا
double دوسر المثنی
double بازی دوبل
double دویدن
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double تصویر قرینه
double دو برابر
double تاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double :دوبرابر کردن
double همزاد
double header دوسر
double helix مارپیچ دوگانه
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hit دوبله
double rhyme شعر دو قافیهای
double row موتور
double row دوطرفه
double image تصویر مضاعف
double ignorance جهل مرکب
double hyphen این علامت //
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double salt نمک مضاعف
double hardening سخت گردانی مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double frequency فرکانس دوبل
double taxation مالیات مضاعف
double reverse شوت برگردان به دروازه
double pneumonia اماس هر دو شش
double length طول مضاعف
double pica حروف 42 پونط
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double mind فریبنده
double organs اندامهای جفتی
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double minded دودل
double minded متلون
double minded فریبنده
double pole با دو قطب
double pole دو قطبی
double poppy گل هزاره
double refraction انکسار دوبل
double refraction شکست دوبل
double integral انتگرال دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double precision دقت مضاعف
double length با طول مضاعف
double precision مضاعف
double precision دقت
double minded بی ثبات
double-digit <adj.> دو رقمی
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cloister راهرو دو قسمتی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double church کلیسا دو طبقه
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double-glaze پنجرهدوجداره
double room اتاقدونفره
double cream خامهزیاد
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com