English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double flat نتسفیددوتایی
Other Matches
flat ثابت یا تغییر نکردنی
flat سکو
flat پنچری طایر عکس ساده و یکدست
flat یکدست
flat صاف
flat تخت
flat :
flat قسمتی از یک عمارت
flat دشت اپارتمان
flat جلگه
flat قسمت پهن
flat بی مزه
flat یک دست
flat صاف بی تنوع
flat هموار
flat پل کشتی
flat اپارتمان
flat نرم
flat تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flat فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
flat فایل دو بعدی از داده ها
flat پایین
flat یکنواخت پایین دست
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat تماس دو لبه اسکیت
flat مسطح
flat تخت پهن
flat-out <idiom> آشکارا
in nothing flat <idiom> سریعا
flat درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
flat مسلح
flat out حداکثر سرعت
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
flat صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flat خنک
out of flat ناهموار
flat h تخت اچ
flat ground زمین تخت
flat calm دریای روغنی
flat cable کابل تخت
flat cable کابل پهن
flat bow کمانی که سرتاسر ان دارای یک ضخامت است
flat bottomed ته پهن
flat slab دال قارچی
flat seizing بستن تخت
flat bottom ته پهن
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
flat coat روکش اصلی
flat silver فروف نقره
flat iron اهن تسمه
flat foot کف پای صاف
flat fish ماهی پهن
flat fire تیرتراشنده
flat fire تیر تراش
flat fire تیر کشیده
flat sewing شلال کردن
flat ground زمین مسطح
flat colour رنگ نازک مستوی
flat hat بی باکانه پروازکردن
flat colour رنگ تخت
flat file سوهان تخت
flat roof بام مسطح
flat steel فولاد تخت
flat nosed پهن بینی
flat bar تسمه
flat bar اهن چهارسو
flat paint رنگ مبنا
flat paint زمینه
flat arch قوس مسطح
flat pallet پالت کف هواپیما یا کشتی پالت صاف پالت کف صاف
flat affect افت عاطفی
flat ball گوی بولینگ خارج از بازی
flat ball توپ کاشته
flat pass پاس به دریافت کننده درمنطقه بالا
flat pass رخده مسطح
arch flat طاق مسطح
flat pack بسته مسطح
flat roof بام تخت
flat footed پاپهن
flat footed ثابت قطعی
flat-footed پاپهن
flat-footed ثابت قطعی
flat rate نرخ ساده
flat rate نرخ یکسان تعرفه یکسان
flat rate نرخ یکنواخت
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
flat plain دشت هموار
flat apple گوی بولینگ خارج از بازی
flat broke <idiom> بی پول
tiller flat سکان پاشنه
the flat of the hand پهنای درست
projectile flat سکوی گلوله
flat weave جاجیم
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
oil flat شناوه نفت کش
oil flat دوبه نفت کش
dry flat سطحخشک
tiller flat steeringposition hand : syn
to lie flat دمرخوابیدن
To go the whole hog . To go flat out . سنگ تمام گذاشتن
A flat joke . شوخی بی نمک
Can I rent a flat? آیا میتوانم یک آپارتمان اجاره کنم؟
I've a flat tyre. یک طایر اتومبیلم پنچر شده است.
as flat as a pancake <idiom> مثل کف دست [صاف]
flat-screen تخت
flat weave تخت بافت
flat weave بافت ساده و بدون پرز
flat racing مسابقهاسبدوانی
flat cap کلاهمردانهپارچهاینوکتیز
flat weld جوش مسطح
flat washer واشر تخت
flat truck باریمسطح
flat stitches کوکمسطح
flat shuttle ماکوپهن
flat sheet ملافهتخت
fall flat <idiom> شکست خوردن
flat part قسمتمسطح
flat trajectory خط سیر کشیده
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
flat brush قلمصاف
flat tip نوکسطح
flat mirror آئینهپهن
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
flat end pin پیچانتهاییصاف
flat nose plier انبردست قابل تنظیم
The car has a flat tyre. باد یکی از لاستیکها ی اتومبیل خالی شده
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
We are hunting for a vacant flat. دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
The tyre is punctured (flat). لاستیک سوراخ شده
piggyback flat truck کامیونسواربرسطحبرف
flat tire [American] چرخ پنچر
flat tyre [British] چرخ پنچر
flat tires [American] چرخ های پنچر
flat tyres [British] چرخ های پنچر
flat panel display صفحه نمایش مسطح
flat deck dam سد با پشت بند
to have a flat tire [tyre] پنچر بودن [لاستیک اتومبیل ]
flat compound generator مولد مرکب تخت
flat nose plier اچار فرانسه
flat-back brush برسدستهمسطح
flat coat [painting] لایه صاف رنگ
flat twin engine موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
bulkhead flat truck دیوارهسطحکامیون
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
flat slab floor سقف قارچی
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
flat top antenna انتن سفرهای
flat turret head سر رولور تخت
to repair a flat tire لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
flat turret lathe ماشین تراش رولور تخت
flat slab deck dam سد پشت بند تخت
flat-plate solar collector سطحجذبکنندهانرژیخورشیدی
To go flat out. To exert oneself to the utmost. زور آخر خود رازدن
matte [matt] [flat] [dull] <adj.> رنگ کدر [کمرنگ] [تیره]
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
The smell of food permeated through the flat . بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
To fall flat ( at full length) . نقش بر زمین شدن
flat fuiile database management program برنامه مدیریت پایگاه دادههای تک فایل
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double : دو برابر دوتا
double :دوبرابر کردن
double جفت
double همزاد
double دوسر المثنی
double دولا
double-six دوطرفشش
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double zero صفر2برابر
double دو نفره
double-take واکنش دوگانه
double p پاروی دوسر
double-take یکه خوردن
double in 081 تو
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double out 081 خارج
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double اندازه دو برابر
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double دو برابرشدن یا کردن
double تصویر قرینه
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double دو برابر بزرگتر
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com