Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
double hardening
سخت گردانی مضاعف
Other Matches
after hardening
دوباره سخت کردن پلاستیک
hardening
سخت گردانی
hardening
سفت شدگی
hardening
سخت شدن
strain hardening
سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
precipitation hardening
سخت گردانی رسوبی
hardening furnace
کوره سخت گردانی
nitrogen hardening
سخت گردانی ازتی
case hardening
سخت گردانی سطحی
broken hardening
سخت گردانی شکسته
radiation hardening
سخت گردانی تابشی
work hardening
سخت گردانی سرد
rapid hardening
زود سخت
dispersion hardening
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
work hardening
سخت کاری فلزات
water hardening
سختگردانی با اب
selective hardening
سخت گردانی انتخابی
self hardening steel
فولاد خود سخت گردانی
hardening strain
تغییر طول سخت گردانی
hardening room
اطاق سخت گردانی
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
age hardening
سخت گردانی زمانی
hardening of concrete
سخت شدن بتن
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
flame hardening
سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
air hardening
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
hardening constituent
جزء سخت گردانی
hardening crake
ترک سخت گردانی
hardening distortion
شکستگی سخت گردانی
hardening of mortars
سخت شدن ملاتها
temper hardening
سخت گردانی بازپخت
age hardening susceptibility
تقبل سخت گردانی زمانی
depth of hardening zone
عمق ناحیه سخت گردانی
depth of hardening zone
عمق سختی
air hardening steel
فولاد هوا سخت شده
strain age hardening
سخت گردانی کرنشی زمانی
quench age hardening
سخت گردانی و ترساندن
salt bath hardening
سخت گردانی حمام نمک
oil hardening steel
فولاد سخت گردانی روغنی
gas case hardening
سخت گردانی پوسته گازی
rapid hardening portland cement
سیمان پرتلند با مقاومت زیاد
salt bath case hardening
سخت گردانی سطحی حمام نمک
high frequency induction hardening
سخت گردانی القایی فرکانس بالا
gas fired hardening tempering furnace
کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
double in
081 تو
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double out
081 خارج
double zero
صفر2برابر
double-six
دوطرفشش
double
اندازه دو برابر
double
دو برابر بزرگتر
double
دوبار
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double p
پاروی دوسر
double
بازی دونفره خطای دبل
double a
زنای محصن بامحصنه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
on the double
فرمان بدو رو
on the double
بدو رو
double-take
یکه خوردن
double-take
واکنش دوگانه
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
دولاکردن
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
دو نفره
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
تاکردن
double
دو برابر
double
دو برابر کردن
double
مضاعف
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
: دو برابر دوتا
double
جفت
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
تصویر قرینه
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
دولا
double
دوسر المثنی
double
همزاد
double
:دوبرابر کردن
double
دویدن
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
مضاعف نمودن
double
دو برابرشدن یا کردن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
دواسترایک متوالی
double
بازی دوبل
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double refraction
انکسار مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double punch
منگنه مضاعف
double precision
دقت مضاعف
double ressaunt
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double pica
حروف 42 پونط
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pole
با دو قطب
double pole
دو قطبی
double poppy
گل هزاره
double precision
دقت
double precision
مضاعف
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double sixes
جفت شش
double tape
نوار مساحی مضاعف
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double star
دوگانه
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double star
دوتایی
double shear
تنش برشی دوتایی
double seam
درز دوبل
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
موتور
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double taxation
مالیات مضاعف
double salt
ملح مضاعف
double space
یک خط درمیان نوشتن
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window
پنجره دو جداره
double kick
دو ضربه پی در پی
double junction
اتصال مضاعف
double integral
انتگرال دوبل
double image
تصویر مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit
دوبله
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double helix
مارپیچ دوگانه
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header
دوسر
double guard
دفاع با دو دست
double knee
لوله زانویی دوبل
double knot
گره دوبل
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double organs
اندامهای جفتی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double minded
فریبنده
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
فریبنده
double mind
منلون
double mind
دردل
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double line
خط مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double frequency
فرکانس دوبل
double bluff
دروغدرروزروشن
double cream
خامهزیاد
double room
اتاقدونفره
double-glaze
پنجرهدوجداره
double-glazing
شیشهدوجداره
double chin
غبغب
double blind
دوسوکور
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
to fold double
دوتاکردن
to fold double
دولاکردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
a double bed
یک تخت دو نفره
a double room
یک اتاق دو نفره
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double ring
گوددوبله
double chins
غبغب
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed
تختخوابدوطبقه
double-blank
دوطرفسفید
double zero key
کلیددوصفر
double sink
سینکدوتایی
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com