English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double integral انتگرال دوبل
Other Matches
integral تابع اولیه
integral صحیح
integral بی کسر
integral کامل تمام
integral جدایی ناپذیر
integral وسیله جانبی یا طرح خاصی که در سیستم نصب شده است
integral انتگرال [ریاضی]
integral درست
integral انتگرال
multiple integral انتگرال چندگانه [ریاضی]
surface integral انتگرال سطحی [ریاضی]
line integral انتگرال خطی
integral part جزء لازم
integral part جزء مکمل
integral part جزء لاینفک
integral number چیز درست
curvilinear integral انتگرال خطی [ریاضی]
line integral انتگرال خطی [ریاضی]
Stieltjes integral انتگرال استیلتیس [ریاضی]
integral number عددتام
integral number عدد صحیح
integral tank تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
integral calculus محاسبه انتگرال [ریاضی]
exchange integral بر هم کنش تبادلی
finite integral انتگرال محدود
integral calculus حساب جامعه
the integral from a to b of f-of-x with respect to x انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
integral controller واحد ارتباطات که درون یک کامپیوتر قرار داده شده است
integral number عدد درست
integral construction ساختمان یکپارچه
integral calculvs حساب جامعه
integral action factor ضریب انتگرال
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
upper limit [of the integral] کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
integral heat of solution گرمای کل انحلال
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double دو نفره
double اندازه دو برابر
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double in 081 تو
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
double p پاروی دوسر
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
double-six دوطرفشش
double zero صفر2برابر
double تصویر قرینه
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دو برابر کردن
double دو برابر
double تاکردن
double : دو برابر دوتا
double دولا
double مضاعف کردن دولا کردن
double :دوبرابر کردن
double همزاد
double دوسر المثنی
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double جفت
double مضاعف
double دویدن
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دو برابرشدن یا کردن
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double بازی دوبل
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double refraction انکسار دوبل
double reverse شوت برگردان به دروازه
double rhyme شعر دو قافیهای
double refraction شکست دوبل
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double pole دو قطبی
double precision دقت مضاعف
double pole با دو قطب
double precision مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double row موتور
double row دوطرفه
double salt نمک مضاعف
double tent چادر دو نفره
double team تیم دونفره
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double taxation مالیات مضاعف
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double the edge لب گردانیدن
double pneumonia اماس هر دو شش
double pica حروف 42 پونط
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double jointed دارای مفصل کاذب
double knot گره دوبل
double knee لوله زانویی دوبل
double kick دو ضربه پی در پی
double junction اتصال مضاعف
to fold double دولاکردن
double image تصویر مضاعف
double ignorance جهل مرکب
double hyphen این علامت //
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit دوبله
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double length طول مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double-digit <adj.> دو رقمی
double organs اندامهای جفتی
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double minded بی ثبات
double minded فریبنده
double minded متلون
double minded دودل
double mind فریبنده
double mind منلون
double mind دردل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double star دوگانه
double window پنجره دو جداره
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double scull پارویدوبله
double ring گوددوبله
double reed نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate صفحهیدوبله
double pennant پرچمدوگوش
double handles دستهدوبله
double flat نتسفیددوتایی
double bend پیچدوبله
double-takes واکنش دوگانه
double-takes یکه خوردن
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double Dutch طناببازی دوتایی نامفهوم
double chins غبغب
double chin غبغب
double blind دوسوکور
double seat صندلیدونفره
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
a double bed یک تخت دو نفره
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
double-cross <idiom> گول زدن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double back <idiom> برگشتن
double-glazing شیشهدوجداره
double-glaze پنجرهدوجداره
double room اتاقدونفره
double cream خامهزیاد
double bluff دروغدرروزروشن
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed تختخوابدوطبقه
double-blank دوطرفسفید
double zero key کلیددوصفر
to fold double دوتاکردن
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double word کلمه مضاعف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com