Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
double-crossed
نارو زدن
double-crossed
دورویی کردن خیانت کردن
Other Matches
crossed
چلیپایی
crossed out
قلم خورده
it crossed my mind
بخاطری گذشت
criss-crossed
دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crossed
همبر کردن
criss-crossed
چلیپایی کردن
criss-crossed
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed
برخورد
It crossed my mind.
به نظرم رسید.
criss-crossed
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed
کج
crossed belt
تسمه عرضی
crossed chaque
چک بسته
crossed cheque
چک مسدود
crossed cheque
چک بسته
It crossed my mind.
به فکرم رسید.
keep one's fingers crossed
<idiom>
crossed reflex
بازتاب متنافر
criss-crossed
یکوری
criss-crossed
سوتفاهم
criss-crossed
سردرگمی
criss-crossed
طرحچلیپایی
crossed controls
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
criss-crossed
به طور ضربدر
with the legs crossed
چهارزانو
it crossed my mind
بنظرم رسید
star crossed
بدشانس
star crossed
دارای ستاره نحس
with the arms crossed
دست بسینه
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed
همبر
criss-crossed
پایی
crossed and uncreate cheques
چکهای بسته ونبسته
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .
خط خوردن
I was keeping my fingers crossed .
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
I crossed out the extra expenses .
هزینه های اضافی را قلم زدم
He crossed the frontier(border-line).
ازمرز رد شد
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning .
گوش شیطان کر (بزن بچوب )
double
اندازه دو برابر
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
دو برابر بزرگتر
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
دوبار
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double-six
دوطرفشش
double zero
صفر2برابر
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double out
081 خارج
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double p
پاروی دوسر
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double up
دولاکردن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
on the double
بدو رو
on the double
فرمان بدو رو
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double up
دولا شدن
double-take
یکه خوردن
double-take
واکنش دوگانه
double a
زنای محصن بامحصنه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double in
081 تو
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
تصویر قرینه
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
:دوبرابر کردن
double
همزاد
double
دوسر المثنی
double
دولا
double
جفت
double
: دو برابر دوتا
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
دو نفره
double
دویدن
double
تاکردن
double
دو برابر
double
دو برابر کردن
double
دواسترایک متوالی
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
بازی دونفره خطای دبل
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
مضاعف نمودن
double
بازی دوبل
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
مضاعف
double
دو برابرشدن یا کردن
double refraction
شکست مضاعف
double punch
منگنه مضاعف
double refraction
انکسار مضاعف
double precision
دقت مضاعف
double precision
مضاعف
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double pica
حروف 42 پونط
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pole
با دو قطب
double pole
دو قطبی
double poppy
گل هزاره
double precision
دقت
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوتایی
double star
دوگانه
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tape
نوار مساحی مضاعف
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double sixes
جفت شش
double shear
تنش برشی دوتایی
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
موتور
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double salt
ملح مضاعف
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double seam
درز دوبل
double taxation
مالیات مضاعف
double window
پنجره دو جداره
double mind
دردل
double junction
اتصال مضاعف
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double integral
انتگرال دوبل
double hit
دوبله
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double image
تصویر مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double guard
دفاع با دو دست
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix
مارپیچ دوگانه
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header
دوسر
double kick
دو ضربه پی در پی
double knee
لوله زانویی دوبل
double knot
گره دوبل
double organs
اندامهای جفتی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double minded
فریبنده
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
فریبنده
double mind
منلون
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double line
خط مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
a double room
یک اتاق دو نفره
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double pennant
پرچمدوگوش
double handles
دستهدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double bend
پیچدوبله
double-takes
واکنش دوگانه
double-takes
یکه خوردن
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double Dutch
طناببازی دوتایی نامفهوم
double chins
غبغب
double chin
غبغب
double blind
دوسوکور
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double plate
صفحهیدوبله
double reed
نوعیآلتموسیقیدوبله
double-glazing
شیشهدوجداره
double-glaze
پنجرهدوجداره
double room
اتاقدونفره
double cream
خامهزیاد
double bluff
دروغدرروزروشن
double bed
تختخوابدوطبقه
double-blank
دوطرفسفید
double zero key
کلیددوصفر
double sink
سینکدوتایی
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
double seat
صندلیدونفره
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com