English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
dragons head نقطه اعتدال ربیعی
Other Matches
dragons اژدها موشک دراگون
dragons گردان سوار اسبی
dragons منظومه دراکو
dragons اژدها
dragons قایق مسابقهای 3 نفره
dragons tail نقطه اعتدال خریفی
head to head polymer بسپار سر به سر
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
head out <idiom> ترک کردن
head up <idiom> رهبر
keep one's head <idiom>
to head off عازم شدن [گردش]
head for به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
on/upon one's head <idiom> برای خودش
Off with his head ! سرش را ببرید !
head عنوان مبحث
head on نوک به نوک
head-on شاخ بشاخ
head-on از سر
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
head سر
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head way پیشروی
over head هزینه سربار
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head to head رقابت شانه به شانه
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way پیشرفت
head way بلندی طاق سرعت
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
keep one's head خونسردبودن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on سربه پیش سر به جلو
well head سر چشمه
keep one's head دست پاچه نشدن
head on روبرو
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head سردرخت
head راس
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head اصلی
head رهبری کردن مقاومت کردن
head منتها درجه موی سر
head موضوع
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head انتهای میز بیلیارد
head هد
head ضربه با سر
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head پیش رو
head خط سر
head فرق سرصفحه
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرستون
head فهم
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head دربالا واقع شدن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head عمده
head ارتفاع فشاری
head ابتداء
head دماغه
head نوک
head راس عدد
head کله
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head افت
head رئیس
head : سرگذاشتن به
head مهم
head دارای سرکردن
head on از طرف سر
head on شاخ بشاخ
head on از سر
head دهانه
head انتها دماغه
head سالار عنوان
round head سر گرد
puzzle head که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
rivet head کله پرچ
record head نوک ضبط
raise its head پدید امدن
raise its head پیدا شدن
raw head نوک خواندن
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to poke one's head دولادولا راه رفتن
read head نوک خواننده
read head هد خواندن راس خواندن
recording head نوک ضبط
scald head کچلی
sculptured head سردیس
tension head بار کشش
to knock head سجود
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
swelled head خودخواه
static head فشار ایستایی
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
heels over head وارونه
long head دوراندیشی
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
letter head سر کاغذ
lapping head سمبه فلزی
heels over head معلق
my head aches سرم درد میکند
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
poppet head پایه
poppet head گیره
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
pope head جاروب گردیا دسته دراز
popy head خشخاش
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
net head ارتفاع موثر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com