English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (9 milliseconds)
English Persian
driver's cab کابینلکوموتیوران
Search result with all words
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
driver محرک
driver راننده
driver شوفر سورچی
driver گاری چی
driver مرحله تحریک
driver چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
driver اتومبیل ران
driver نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver راه انداز
driver برنامه راه اندازی
driver راننده گرداننده
ass driver خرک چی
ass driver خرران
assistant driver شاگرد شوفر
assistant driver کمک راننده
blocking oscillator driver راه انداز اوسیلاتور انسدادی
bus driver محرک گذرگاه
bus driver راننده اتوبوس
camel driver ساربان
camel driver شتردار
catch driver راننده اجیر ارابه
database driver برنامه راه انداز پایگاه داده
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver محرک دستگاه
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
driver unit واحد محرک
driver's dormitory خوابگاه رانندگان
driver's mate شاگرد راننده
elephant driver پیلبان
engine driver لوکوموتیوران
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
line driver خط ران
line driver محرک خط
mule driver استربان
mule driver قاطر چی
peripheral driver محرک جنبی
pile driver تیرکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver شمعکوب
printer driver برنامه راه انداز چاپگر
provisional driver راننده تازه کار ارابه
quill driver نویسنده
quill driver قلم زن
screw driver پیچ گوشتی
screw driver اچار پیچ گوشتی
screw driver اچار پیچکشی
stake driver بوتیمار معمولی امریکایی
stake driver تیرکوب
steam pile driver دنگ بخاری
steam pile driver شمعکوب بخاری
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
water driver مقنی
winch driver متصدی دوار
winch driver winchoperator : syn
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver آدم فضول
cab driver رانندهی تاکسی
cab driver تاکسیران
driver's licence گواهینامهرانندگی
owner-driver رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
cordless drill driver دریل برقی [دریلی که با باطری کار می کند] [ابزار]
train driver راننده قطار
locomotive driver [British E] راننده قطار
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com