English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (1 milliseconds)
English Persian
dry laid masonry فکافته خشکه چینی
dry laid masonry بنائی خشکه چین
Other Matches
masonry بنایی
masonry زاویی
joint of masonry هرزملات
joint of masonry بند
masonry sand ماسه بنایی
masonry bond رج چینی
masonry bond رژچینی
masonry bond اجرچینی
masonry dam سد با مصالح بنایی
masonry drill مته سنگبری
masonry lining پوشش با مصالح ساختمانی
masonry sand ماسه ملاتی
masonry weir شادروان بنایی
joint of masonry درز
masonry weir بند بنایی وزنی
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
cut stone masonry ساختمان با سنگهای تراشیده
coursed rubble masonry سنگ کلنگی رگهای
laid on <past-p.> تهیه شده
laid on <past-p.> اختصاص داده شده
new-laid تازه گذاشته
new-laid تازه
new laid تازه گذاشته
laid زمان گذشته و اسم مفعول lay
new laid تازه
to be laid up with something از چیزی مریض شدن
to be laid up with something بیماری گرفتن
laid on <past-p.> تعیین شده
twice laid ساخته شده از انتهای رشتههای طناب
laid up <idiom> بستری دررختخواب
laid on <past-p.> منظور شده
laid up مریضدربسترخوابیده
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
laid-back آرام
laid-back خونسرد
laid-back بیشتاب
laid up in bed بستری
laid up in bed وضع
deep laid موذیانه
laid up in bed وضع طبیعی راه پیچیدگی
laid up in bed پیشه ویژه رشته
shroud laid تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
deep laid امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
laid paper کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
soft laid نرم تابیده
hard laid سفت تابیده
cable laid rope طنابیکه ازسه رشته سه لایی بافته شده باشد
cold laid mixture اسفالت سرد
hawse laid rope طناب سه بند
I was laid low with the flu. آنفولانزا من را خیلی ضعیف کرد.
hawse laid rope طناب سه لا
The dust was laid ( settled ) . گرد وخاک نشست
the scene is laid in paris درپاریس قرارداده شده است
shroud laid rope طناب چهاربند
shroud laid rope طناب چهارلا
The jewels were laid out beautifully. جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
I have laid up my car for repairs. اتوموبیلم را برای تعمیرات خوابانده ام
the scene is laid in paris جای وقوع
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
He has laid hands on these lands. دست انداخته روی این اراضی
The scene of the nover is laid in scotland. صحنه داستان دراسکاتلند است
He laid down his life in the service of his country . عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com