Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (8 milliseconds)
English
Persian
dual seat
زینموتور
Other Matches
dual
دادههای ترکیبی هر مجموعهای از داده در پاس یا لبه ساعت مختلف آماده و معتبر است
dual
دو لیست موازی جدا از اطلاعات
dual
سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
dual
حافظه با دو مجموعه از داده و خط وط حافظه که ارتباطات بین CPU ها را ممکن می سازد
dual
دو سیستم کامپیوتری که به طور موازی روی داده یکسان کار می کنند با دستورات مشابه برای اطمینان از صمت بالا
dual
استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
dual
استفاده ازیک جفت
dual
دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
dual
در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
dual
سیستم کامپیوتری با دو پردازنده برای اجرای سریع تر برنامه
dual
صفحه LCD رنگی که تصویر را در دو مرحله بهنگام میکند
dual
دوتایی
dual
دولا
dual
دوجنبهای همزاد
dual
دوتائی
dual
دو واحدی
dual
دوگانه
dual agent
عامل دو جانبه
dual lane
راه دو طرفه
dual lane
راه دو خطه
dual magneto
مگنت دو برقی
dual magneto
مگنتوی دوتایی
dual meet
مسابقههای تیمی
dual operation
عمل همزاد
dual personality
شخصیت دوگانه
dual morality
دوگانگی اخلاقی
dual agent
عامل اطلاعاتی دو جانبه
dual impression
برداشت دوگانه
dual indicator
نشاندهنده دوتایی
dual intensity
تاکید علائم خاص
dual ignition
احتراق دو برقی
dual granulation
باروت دو حبهای
dual density
تراکم مضاعف
dual compressor
کمپرسور دوتایی
dual carriage way
شاهراه دو طرفه
dual capacitor
خازن دوبل
dual capable
جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
dual processors
پردازندههای دوگانه
the dual number
تثنیه
dual carriageway
شوسه دوگانه
dual carriageway
راه ارابه رو دو خطی
dual tire
لاستیک دوبل
dual crank
میل لنگ دوبل
dual carriageways
شوسه دوگانه
dual sensation
احساس دوگانه
dual carriageways
راه ارابه رو دو خطی
dual nationality
تابعیت مضاعف
dual channel controller
کنترل کننده دو کاناله
dual carriageway road
راه بادو جاده
dual carriageway road
راه با دو شوسه جدا
dual swivel mirror
آینهبازشو
dual ignition system
سیستم احتراق دوتایی
dual purpose gun
توپ دو کاره
dual price system
نظام دو قیمتی
dual port ram
حافظه تسهیم شده
dual sex therapy
درمان دو جنسیتی
dual disk drive
گرداننده دیسک دوگانه
dual tone horn
بوق با دو صدا
dual y axis graph
نمودار با دو محور y
dual in line package
بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
dual labor market
بازار کار دوگانه
dual channel sound system
کانال صوتی دوگانه
dual sided disk drives
گردانندههای دیسک دو طرفه
dual channel television sound system
کانال صوتی دوگانه
Have a seat, please!
خواهش میکنم بفرمایید !
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
take your seat
بنشینیدسرجای خودتان
please take a seat
خواهش میکنم بفرمایید
Have a seat, please!
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
seat
پایه
seat
نشیمنگاه
seat
مقر
seat
جایگزین ساختن
seat
جایگاه نشاندن
seat
محل اقامت
seat
نیمکت
seat
جا
seat
صندلی
seat
کفل
seat
مرکز مقر
seat
نشیمنگاه مسند
seat
سکوی استقرار
seat
سرین
seat
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat
حرکت تعادلی
seat
قسمت میانی زین اسب
seat tube
تیوپصندلی
single seat
صندلییکنفره
seat stay
نگهدارندهصندلی
seat cover
پوششصندلی
double seat
صندلیدونفره
seat back
پشتیصندلی
captain's seat
محلنشستنکاپیتان
reel seat
جایگاهقرقره
first officer's seat
صندلیخلباناول
country seat
خانهی اربابی
adjustable seat
صندلی متحرک
bench seat
صندلیاتومبیل
rear seat
صندلیعقب
commander's seat
صندلیفرمانده
Where is my seat(place)
جای من کجاست ؟
ejection seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
ejector seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
hot seat
صندلی برقی
bucket seat
صندلی یکنفری
seat-belts
کمربند صندلی هواپیما
keay seat
جا خار
book a seat
جا رزرو کردن
to resign one's seat
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
parliamentary seat
جای مجلسی
country seat
خانهی بزرگ روستایی
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
take a back seat
<idiom>
پذیرش پستترین مقام
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
hot seat
صندلی الکتریکی
parliamentary seat
صندلی مجلسی
seat-belt
کمربند صندلی هواپیما
county seat
مرکز بخشداری
governor's seat
حکومت نشین
governor's seat
حاکم نشین
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
judgement seat
دادگاه
jump seat
صندلی تا شو
key seat
جاخار
key seat
شیار خار
love seat
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
garden seat
صندلی یانیمکت باغبانی
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
folding seat
صندلی تاشو
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
bridge seat
پاشنه پل
bridge seat
تکیه گاه
box seat
صندلی لژ
back seat
صندلی عقب اتومبیل
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
seat belt
کمربند صندلی هواپیما
drive's seat
صندلی راننده
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
mercy seat
سرپوش رحمت
mercy seat
تخت خدا
pillion seat
جای اضافی در موتور سیکلت
seat of the pants
استفاده از تجربه
straddle seat
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
the seat of pain
جای درد
the seat of pain
موضع درد
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
sliding seat
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
valve seat
نشیمنگاه سوپاپ
seat of settlement
محل نشست ساختمان
seat of government
مقر حکومت
seat bars
میلههای تکیه گاه
seat angle
نبشی نشیمن
hiking seat
تهته اتکای خم شونده در قایق
primer seat
مقر چاشنی
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
valve seat reamer
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver
آدم فضول
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
flat racing seat
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
valve seat wrench
دریچهآچارپایه
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
back-seat drivers
آدم فضول
valve seat grinder
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
valve seat insert
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
seat-belt warning light
چراغهشدارکمربندایمنی
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com