Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
dungarees with crossover back straps
شلوارهایپیشسینهداربابندضربدریشکل
Other Matches
high-back dungarees
شلوارپشتبلند
crossover
چلیپایی
crossover
متقاطع
crossover
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
crossover
متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
crossover
تمرکز نخستین
crossover
دو رگه معبر
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
thermal crossover
تقابل حرارتی در عکاسی مادون قرمز
crossover cargo deck line
خطعرضیباراندازعرشه
leg hook in near arm and crossover
سگک دست و پا
straps
تسمه
straps
باتسمه اویختن
straps
: باتسمه بستن باتسمه نگاهداشتن
straps
تسمه فلزی
straps
فیش تازیانه زنی
straps
رکاب
straps
کلاف
straps
بند تفنگ
straps
بند
straps
حلقه
straps
تسمه تسمه چرمی نوار
straps
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
straps
رکابی
straps
بند چرمی
straps
تسمه رکاب تسمه
straps
: بند رکاب
straps
کشیدن تیز کردن
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
behind his back
پشت سراو
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
come back
بازگشتن
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of
در پشت
back of
پشت سر
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back off
عقب بردن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
پشت را تراشیدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
back
تیر اصلی پشت بند
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
دبه کردن
to back out of
جرزدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
right back
بک راست
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to keep back
بازداشتن
to keep back
جلوگیری کردن از
to keep back
مانع شدن
to come back
پس امدن
to come back
برگشتن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
on the way back
در برگشتن
to go back
برگشتن
on ones back
بستری
Welcome back.
رسیدن بخیر
keep back
نزدیک نشوید
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
To back down .
کوتاه آمدن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
at the back of
در عقب
back
پشتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
به عقب
back
درعقب برگشت
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
الغاء کردن
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
عقبی گذشته
back
پس
at the back of
پشت
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
پشت قرار دادن
back-up
معکوس ریختن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
پشت
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
مدافع
back
پشتیبان
back
پشت سر
back
بدهی پس افتاده
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
بک
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
سطح ازاد
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پاداش
back
پشت را تقویت کردن
back
جبران ازعقب
back
فهر
back
پشت نویسی کردن
back
سوارشدن
at the back of
به پشتی
back up
پشت قرار دادن
back-up
جاگیری پشت یار
back up
معکوس ریختن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
تکمیل کردن
back up
تقویت کردن تقویتی
back-up
تکمیل کردن
to back out
[of]
نکول کردن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
مدافع خط میدان
back-up
تقویت کردن تقویتی
back up
پشتیبانی یا کمک
to back
روی چیزی شرط بستن
back up
جاگیری پشت یار
back strap
بندعقب
back wall
دیوارپشتی
back board
جلدپشتی
back straight
مستقیمامعکوس
back crossbar
خطعرضیعقبی
back line
خطکناری
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
to put any one's back up
کسیراخشمگین کردن
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
to push back
عقب زدن
back pad
بالشتکپشتی
back pocket
جیبپشتی
to put back
کند کردن
to push back
پس زدن
to press back
با فشار عقب بردن
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to go back ward
به قهقرارفتن
seat back
پشتیصندلی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
reclining back
لمندهپشتیدار
to hang back
پس رفتن
to hang back
بیمیلی نشان دادن
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
to lie on the back
طاق بازخوابیدن
centre-back
میانیعقب
to p aperson on the back
اهسته دست به پشت کسی زدن
centre back
نیمهعقب
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com