English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (2 milliseconds)
English Persian
dust receiver مخزنگردوخاک
Other Matches
d.c. receiver رادیوی جریان مستقیم
receiver جعبه خزانه
receiver دستگاه خوراک دهنده
receiver جعبه خوراک دهنده
receiver دستگاه گیرنده بی سیم
receiver گیرنده رادیویی
receiver توپگیر
receiver مدیر تصفیه
receiver ثبات ذخیره موقت برای دادههای ورودی پیش از پردازش
receiver فرف گیرنده
receiver خبرگیر
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver مال خر
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver گوشی تلفن
receiver گوشی
receiver وسیله الکترونیکی که میتواند سیگنالهای ارسالی را تشخیص دهد و به صورت مناسبی نمایش دهد
receiver دستگاه گیرنده
receiver گیرنده
receiver دریافت کننده
receiver متصدی دریافت
regenerative receiver رادیوی واکنشی
telephone receiver گوشی تلفن
receiver gating ولت افزایی گیرنده
superheterodyne receiver گیرنده سوپر هترودین
mouthpiece receiver دریافتکنندهتکهدهانی
beat receiver گیرنده تداخلی
battery receiver رادیو باتری
amateur receiver گیرنده اماتور
communication receiver گیرنده مخابرات
radio receiver گیرنده رادیویی
sound receiver دریافتگر صدا
distilling receiver گیرنده تقطیر
universal receiver گیرندهای که با دی سی و هم ا سی کار میکند و دارای وسایل محافظ متعددی است
universal receiver رادیو برق و باتری
two valve receiver گیرنده دو لامپی
tube receiver گیرنده لامپی
superheterodyne receiver رادیوی سوپرهترودینی
intercept receiver دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
television receiver گیرنده تلویزیونی
portable receiver رادیوی دستی
portable receiver رادیوی قابل حمل
all wave receiver رادیوی تمام موج
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
acid receiver مخزن اسید
official receiver مدیر تصفیه
official receiver عضو نافر
official receiver اعتصاب باجایزه سندیکا
official receiver اعتصاب رسمی
receiver output volume شدت صوت گیرنده
receiver of stolen goods خریدار مال مسروقه
single circuit receiver گیرنده یک مداره
long wave receiver گیرنده موج بلند
high fidelity receiver گیرنده رابط
receiver volume control کنترلصدایدریافتی
receiver of stolen goods مال خر
tuned radio frequency receiver رادیو با بسامد میزان شده
dust غبار
to let the saw dust out of رسوا کردن
dust خاکه ذره
dust گرد وخاک
to let the saw dust out of پوچی یا بی اساسی
in the dust مرده
in the dust زیر خاک
dust گردگیری کردن گردگرفتن از
in the dust درخاک
dust-up جنگ و دعوا
to f. away the dust گردگیری کردن
dust well گرد چال
dust خاک
to let the saw dust out of را ثابت کردن
dust-up بگومگو
dust-up شکر آب
dust گرد گوگرد
dust ارد
dust تراب
dust ریختن پاشیدن
dust گرد
saw dust خاک اره
to kiss the dust باخاک یکسان شدن
to bite the dust افتادن
to bite the dust مردن
to blow up dust گرد و خاک به پا کردن
dust color رنگ خاکی
to raise dust گرد و خاک به پا کردن
When the dust settles. وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to dust one's jacket کسیرازدن
to dust one;s jacket کسیراچوب زدن
to raise a dust شلوق کردن
to raise a dust اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to shake off the dust گرد گرفتن
to shake off the dust تکاندن
zinc dust گرد روی
to kick up dust خاک راه انداختن
dust-ups جنگ و دعوا
dust-ups شکر آب
dust-ups بگومگو
gold dust گرد طلا
to raise a dust گردوخاک بلندکردن
to make a dust هایهوکردن
to dust one;s jacket کسیراکتک زدن
to dust the coat of کتک زدن
to kick up dust خاک بلندکردن
to kiss the dust پست شدن
to kiss the dust به خواری وپستی تن دادن
to kiss the dust کشته شدن
to shake off the dust گردگیری گردن
to lick the dust بزمین خوردن
to make a dust گردو خاک بلند کردن
to make a dust گردکردن
gold dust خاک طلادار
stone dust گرد سنگ
dust-covers کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust bin خاکروبه دان
dust bowl شن روان
dust brand دوده
dust brand لکهای ازدوده
dust brand سخن زشت
dust brush گردپاک کن
dust brush گردگیر
dust catcher گردگیر کوره بلند
dust coal خاک ذغال
dust coat لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust collection گردگیری
dust bin خاکدان
dust arrester گرد گیر
dust arrester واحد گردگیری
dust-covers جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets جلد کاغذی روی کتاب
dust jacket کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust گرد پریان
coal dust خاکه زغال
dust jacket جلد کاغذی روی کتاب
cosmic dust غبار کیهانی
diamond dust خرده یاسوده الماس
dust collection غبارگیری
dust collector جمع کننده گرد و خاک
flying dust گرد
dust separation جداسازی گرد و غبار
dust tight خاک بند
flue dust بخار گاز
saw dust concrete بتن خاک اره
furnace dust بخار کوره
glass dust خرده شیشه
humbled to the dust باخاک برابر
dust box گردپاش
raise a dust داد و بیداد کردن
interstellar dust غبار بین- ستارهای
raise a dust گرد و خاک بلند کردن
dust respirator ماسک ضد گردو غبار
dust respirator ماسک تنفسی
dust removal گرد گیری
dust collector گردگیر
dust colour خاکی
dust cover سرپوش غبارگیر
stone dust خاک سنگ
dust devil تنوره دیو
dust exhaust تخلیه گرد و خاک
dust laden خاک گرفتگی
dust laden تجمع گرد وغبار
dust mask خاک گیر
dust removal تخلیه گرد و خاک
The dust was laid ( settled ) . گرد وخاک نشست
coal dust firing اشتعال گردی
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet. خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
the dust panned out pootly ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
sandstorm or dust storm طوفانخاکوشن
dust collection equipment وسایل گردگیری
dust cloud theory نظریه غباری
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated [settled] on the chairs. روی صندلی ها خاک نشسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com