Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English
Persian
edge detection
اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
Other Matches
detection
عمل تشخیص چیزی
detection
نمایان سازی
detection
اشکارسازی
detection
اشکار سازی
detection
یافت
detection
ردیابی
detection
کشف
detection
بازیابی بازرسی
detection
اکتشاف
detection
تفتیش
error detection
خطا یابی
collision detection
تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
collision detection
تشخیص تصادم
surface detection
اکتشاف سطحی
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
radio detection
اکتشاف رادیویی
detection range
قدرت اکتشافی
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
detection range
برد اکتشافی
probability of detection
احتمال کشف
probability of detection
احتمال اکتشاف
fault detection
عیب یابی
grid detection
اشکارسازی شبکه
detection limit
حد اشکارسازی
surface detection
راداراکتشافی سطحی
signal detection
علامت یابی
fire detection system
سیستم اشکارساز حریق
square law detection
یکسوکنندگی مربعی
comouflage detection photography
نوعی عکاسی که با استفاده ازفیلم مخصوص انجام شده واستتار دشمن را کشف میکندعکسبرداری ضد استتار
target detection radar
رادارحمایتکنندههدف
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
anode band detection
یکسوسازی اندی
detection of seismic waves
ردیابامواجمرتعش
characteristic detection width
عرض منطقه اکتشافی کشتی مین جمع کن
grid current detection
یکسوسازی شبکه اشکارسازی جریان شبکه
metal detection device
دستگاه فلزیاب
magnetic anomaly detection gear
دستگاه اکتشاف زیردریایی به طریقه مغناطیسی
to take the edge off
سست کردن
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge
کم کم پیش رفتن
edge
اریب وار پیش رفتن
to take the edge off
کم زور کردن
edge
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
inner edge
لبهداخلی
edge
برندگی
edge
کناره تیزی
edge
نبش
edge
لبه
on edge
مشتاق
on edge
بی صبر
on the edge of
درشرف
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
take the edge off
<idiom>
رنجاندن
edge
: کنار
edge
لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge
یال لبه
edge
سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge
کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge
طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge
تیزی
have an edge on
<idiom>
سود بردن
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
edge
دوره
edge
کناره
edge
فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge
تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge
لبه دار کردن
edge
به کار می رود
edge
اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge finish
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
razor edge
لبه تیز
razor edge
دم
edge of rug
لبه و حاشیه فرش
gilt edge
بهترین
edge length
درازای لبه
[ریاضی]
gripper edge
کاغذ گیر ماشین چاپ
edge-shaft
میله ستون لبه
guide edge
لبه راهنما
edge-roll
ابزار سه ربع گرد
edge-moulding
گچ بری لبه
leading edge
لبه مقدم
leading edge
لبه حمله
leading edge
اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge
لبه راهنما
razor edge
تیز
razor edge
پشته کوه که تیز باشد
notched edge
لبهدندانه
upper edge
لبهفوقانی
tool edge
پخ
tail edge
نوکلبه
trailing edge
انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge
لبه پشتی
trailing edge
لبه فرار
outer edge
لبهبیرونی
fore edge
لبهجلوییکتاب
hob edge
قابگاز
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive.
دلم شور می زند
razor edge
موقعیت بحرانی
razor edge
محل افتراق
reference edge
لبه مرجع
straight edge
کشو
top edge
لبه فوقانی
straight edge
خط کش
straight edge
لبه مستقیم
straight edge
قد
straight edge
شمشه
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
mantle edge
لبهپوسته
knife edge
لبه تیز هرچیزی
abutting edge
لبه ضربه گیر
aligning edge
لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge
لبه هم تراز
band edge
لبه نوار
bend on edge
خم کردن لبه ها
betwixt edge
اریب کردن
betwixt edge
یخ اریب
bleeding edge
حاشیه نقشه
bleeding edge
حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge
لبه مخصوص نصب
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
deckle edge
لبه صاف کاغذ
double the edge
لب گردانیدن
doubled edge
لب گردان
absorption edge
لبه جذب
cutting edge
تیغه برش زنی
cutting edge
تیغه قطع سازی
knife edge
تیغه در
knife edge
لبه چاقو
knife edge
لبه تیغ
knife-edge
لبه کارد
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
تیغه در
knife-edge
لبه چاقو
knife-edge
لبه تیغ
knife edge
لبه کارد
cutting edge
لبه برش
cutting edge
تیغه
edge beam
تیر کناری
edge card
یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
gilt edge
ممتاز
edge raise
بلندی لبه ورق
edge rope
طناب کناری
false edge
قسمت سوم عقبی تیغه سابر
edge sharpening
دقیق کردن لبه
edge stone
سنگ نبشی
edge stone
سنگ نبش
edge stress
تنش تیغه
edge tool
الت برنده
gilt edge
مقدم درجه اول
edge triggered
با رها شدگی لبهای
edge weld
جوش لبهای
edge welding
جوشکاری دورهای
edge zone
اطراف لبه
edge zone
ناحیه لبه
feather edge
لبه نازک
gilt edge
لب طلایی
edge set
فشار برروی لبههای اسکی
edge pressure
فشار لبه
edge notched
لب بریده
edge mill
اسیاب غلطکی
edge fillter
صافی چاکدار
edge notched
با بریدگی لبهای
edge perforated
لب سوراخ
edge perforated
با سوراخهای لبهای
beaded edge
لبه برگردانده شده
edge connector
رابط لبه
edge coated
با روکش لبهای
leading edge flap
لبهبرجستهباله
conduction band edge
لبه نوار رسانش
edge fillet weld
جوش نواری دورهای
bevelled edge weld
جوش درز پیشانی
edge cutter/trimmer
لبه بر
leading edge model
IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
leading edge tube
لاستیکلبهپیشتاز
edge punched card
کارت لب منگنه شده
bevelled edge square
زاویه حاده
trailing edge flap
لبهبرجستهپشتیباله
plate edge planer
دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
valence band edge
لبه نوار والانس
upper edge of the net
نوار بالای تور والیبال
She is worried stiff . She is on edge .
دلش شور می زند ( نگرانی )
edge cross lap joint
اتصال نیم نیم
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
She drove me round the edge of water .
جانم را به لب آورد
bevelled steel straight edge
فولاد کج بر
graduated steel straight edge
شینه سنجش
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com