English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
effective input admittance گذرایی موثر ورودی
Other Matches
effective output admittance گذرایی موثر خروجی
input admittance مقدار هدایت طاهری اولیه
input admittance ادمیتانس اولیه
input admittance of the tube مقدار هدایت اولیه لامپ
effective input فرفیت موثر ورودی
effective input impedance ناگذرایی موثر ورودی
admittance ورود دخول
admittance هدایت فاهری
admittance گذرایی
admittance ادمیتانس
admittance پذیرش
cyclic admittance گذرایی حلقهای
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
complex admittance گذرایی مختلط
admittance ticket بلیطورودی
synchronous admittance گذرایی همزمان
electrode admittance گذرایی الکترد
asynchronous admittance گذرایی ناهمزمان
effective value جریان موثر
the effective cause علت
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
effective موثر
effective مفید
effective کارگر
effective قابل اجرا
effective کاری
effective عامل موثر
effective اثر بخش
effective آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
effective دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
effective خروجی میانگین پردازنده
effective سرباز اماده به خدمت
effective نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
effective address آدرس موثر
effective area سطح موثر
effective address نشانی موثر
cost-effective مقرون به صرفه
cost-effective کارآمد هزینه
cost-effective هزینه کاه
effective pitch گام موثر
effective power قدرت موثر
effective power توان موثر
effective capacity فرفیت موثر
effective resistance مقدار مقاومت موثر
effective output دبی موثر
effective capacity گنجایش مفید
effective diameter قطر موثر
effective pattern منطقه اصابت موثر
effective output بازداده موثر
effective force نیروی موثر
effective field میدان موثر
effective faith ایمان توام باعمل
effective depth ارتفاع مفید
effective demand تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
effective demand تقاضای موثر
effective date تاریخ شروداجرای دستورالعمل
effective date تاریخ اجرا
effective damage ضایعات موثر
effective damage خسارت موثر
effective pattern منطقه اثر موثر
effective collision برخورد موثر
effective charge بار موثر
effective output خروجی موثر
effective shear برش موثر
effective span دهانه موثر
effective stimulus محرک موثر
effective strength استعداد رزمی موثر
effective strength استعدادرزمی موجود
effective stress تنش موثر
cost-effective سودآور
effective wind مولفه باد موثر
effective wind باد سمتی
effective porosity تخلخل موثر
effective temperature دمای موثر
effective throat گلوگاه موثر
effective through put توان عملیاتی موثر
effective time زمان موثر
effective time مدت موثر
effective treatment تسویه کارا
effective treatment تسویه موثر
effective width عرض موثر
effective range برد موثر
effective rainfall بارندگی موثر
effective range برد موثر جنگ افزار
mean effective pressure فشار موثر متوسط
effective radius of a well شعاع موثر چاه
effective size اندازه موثر
effective radius شعاع موثر
effective pressure فشار موثر
effective storage گنجایش مفید
effective current جریان موثر
effective output impedance ناگذرایی موثر خروجی
effective grain diameter قطر موثر دانه
effective habit strength حد موثر نیرومندی عادت
effective length of strut بلندی کمانش
effective beaten zone منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
effective nuclear charge بار موثر هسته
effective magnetic moment گشتاور مغناطیسی موثر
effective magnetic field میدان مغناطیسی موثر
effective length of strut ارتفاع کمانش
effective interest rate نرخ بهره موثر
effective unit weight وزن مخصوص موثر
effective reaction potential حد موثر نیرومندی واکنش
effective electromotive force نیروی برق رانی موثر
effective size of grain قطر موثر ذرات
effective size of grain اندازه موثرذرات
effective snow melt برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
effective atomic number عدد اتمی موثر
effective band width پهنای موثر نوار
effective beaten zone منطقه ضربت موثر
effective tax rate نرخ موثر مالیاتی
effective tax system نظام موثر مالیاتی
effective thickness of a wall ضخامت موثر دیوار
brake mean effective pressure مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
effective collision cross section سطح مقطع برخورد موثر
theory of effective demand determination نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
total effective collision cross section سطح مقطع موثر کل
input درون گذاشت
input مصرفی
input درونداد
input توان اولیه
input توان ورودی ورودی
input سیگنال اولیه
input سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input ورودی
input پول بمیان نهاده
input خرج
input نیروی مصرف شده
input توان ورودی
input درون داد
input داده ها اطلاعات ورودی
input درداده
input در رونده
input مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input عمل وارد کردن اطلاعات
input سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input دادن ورودی
input داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
input فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input کامپیوتری که داده دریافت میکند
input مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input وسیله ورودی
input unit واحد ورودی
input stream جریان سیر ورودی
input stage طبقه اولیه
input spectrum بیناب یا طیف اولیه
input socket ساکت ورودی
input stage طبقه ورودی
input unit واحد اولیه
input translator مترجم اولیه
input transformer ترانسفورماتور اولیه
input time زمان اولیه
input terminal ترمینال اولیه
input terminal ترمینال ورودی
input tape نوار اولیه
input translator مترجم ورودی
input stream مسیل ورودی
input signal سیگنال اولیه
input signal سیگنال ورودی
input parameter پارامتر ورودی
input parameter پارامتراولیه
input power توان ورودی
input power قدرت ورودی
input preamplifier پری امپلی فایر ورودی تقویت کننده ورودی
input programme برنامه ورودی
input pulse ایمپولز ورودی
input pulse پالس ورودی
input queue صف ورودی
input reactance مقاومت کور اولیه
input reactance راکتانس اولیه
input reactor پیچک ورودی
input reactor سلف ورودی پیچک ماقبل
input register ثبات ورودی
input resistance مقاومت ورودی
input resistance مقاومت موثر اولیه
input output ورودی خروجی
input voltage ولتاژ اولیه
input waveform شکل موج ورودی
input/output ارسال و دریافت داده بین کامپیوتر و رسانه جانبی و نقاط دیگر خارج سیستم
instrumental input داده سودمند
manual input ورودی دستی
noninverting input ورودی غیروارونگر
input spectrum طیف ورودی
three input adder افزایشگر با سه ورودی
two input adder افزایشگر با دو ورودی
two input firm بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
two input subtractor کاهشگر با دو ورودی
variable input نهاده متغیر
variable input داده متغیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com