English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
elapsed time مدت سپری شده
elapsed time مدت مسابقه
elapsed time زمان تلف شده
elapsed time زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
Other Matches
elapsed منقضی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
once upon a time روزگاری
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
out of time بیموقع
once upon a time روزی
on time مدت دار
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
off time وقت ازاد
off time مرخصی
old time قدیمی
out of time بیگاه
out of time بیجا
There is yet time. هنوز وقت هست.
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
time out ایست
time out وقفه فاصله
time out ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> هر بار
at a specified time در وقت معین یا معلوم
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
time is up وقت گذشت
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
time in ادامه بازی پس از توقف
It's time وقتش رسیده که
any time <adv.> هر بار
from time to time <idiom> گاهگاهی
in time بجا
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
one-time پیشین
one-time قبلی
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
in time بموقع
in the time to come اینده
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
two time دو حرکت ساده
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d اگاه بودن
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d هوشیاربودن
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time سابق
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
mean time زمان متوسط
mean time ساعت متوسط
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
down time زمان توقف
down time زمان تلف
four-four time چهارهچهارم
f. time روزهای تعطیل دادگاه
three-four time نت
two-two time نتدودوم
many a time چندین بار
many a time بارها
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
for the time being <idiom> برای مدتی
there is a time for everything هرکاری وقتی
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
specified time وقت معین
in the time to come در
some time or other یک روزی
some time or other یک وقتی
some time مدتی
some time یک وقتی
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time وقت قرار دادن برای
time وقت معین کردن
time مدت
time عهد
time مدروز
time روزگار
time ایام
time زمانه
time هنگام
time فرصت مجال
time گاه
time زمان
time وقت
time [s] <adv.> بار
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time فرصت موقع
time فرصت
time تایم
time ساعتی
time زمانی موقعی
time [s] <adv.> دفعه
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> همیشه
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time and again بکرات
at any time <adv.> درهمه اوقات
time and again چندین بار
there is a time for everything دارد
time dependent وابسته به زمان
time trial رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
time thrust ضد حمله شمیرباز
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
time table جدول زمان بندی
time cut ضد حمله
time draft برات مدت دار
time trouble کمبود وقت
time distance زمان عبور ستون
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
time trouble تنگی وقت
time deposits مطالبه نقدی موجل از بانک
time deposits سپردههای مدت دار
time trial مسابقه دوتمرینی
time disorientation گم گشتگی زمانی
time dilation پارادوکس زمانی
time table جدول زمانی
time server ابن الوقت
time series سریهای زمانی
time sense حس زمانی
time score نمره زمانی
time schedule برنامه زمانی
time saver گاه اندوز
time card کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
time exposure مدت بازماندن دیافراگم دوربین عکاسی
time server بوجارلنجان
time sheet ورقه ثبت ساعات کار
time slice قطعه زمان
time study بررسی زمانی
time slicing برش زمانی زدن
time slicing تقسیم بندی زمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com