Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
electron microscope elements	ارکانمیکروسکوپالکترونی
Other Matches
electron microscope	ذره بین الکترونی
electron microscope	میکروسکپ الکترونی
electron microscope	میکروسکوپ الکترونی
cross section of an electron microscope	بخشعرضیالکترودمغناطیسیمیکروسکوپ
microscope	ریزبین
microscope	میکروسکوپ
microscope	ذره بین
microscope	میکروسکپ
blink microscope	میکروسکوپ چشمک زن
proton microscope	میکروسکپ پروتونی
phase microscope	میکروسکپ طیف
phase microscope	طیف نما
magnetic microscope	میکروسکپ مغناطیسی
electrostatic microscope	میکروسکپ الکتروستاتیکی
electronic microscope	میکروسکوپ الکترونی
high power microscope	میکروسکوپ پر قدرت
scanning tunneling microscope	میکروسکوپ تونل زنی پویشی
elements	یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
elements	دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
elements	جزء
elements	کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
elements	کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
elements	که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
elements	یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
elements	عامل
elements	سازه برقی
elements	عنصر
elements	اساس
elements	عنصر عملیاتی
elements	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements	محیط طبیعی اخشیج
elements	اصل
elements	رکن
elements	المان
elements	عامل اصلی محیط طبیعی
elements	جسم بسیط
elements	جوهر فرد
elements	عنصر اساس
trace elements	عناصر کمیاب
representative elements	عناصر نماینده
minor elements	عناصر جزئی
minor elements	عناصر فرعی
job elements	عناصر شغلی
inner transition elements	عناصر واسطه داخلی
essential elements	عناصر ضروری
elements of weather	عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
elements of expense	عوامل هزینهای
elements of expense	عوامل تولید هزینه
combat , elements	یکانهای رزمی
combat , elements	عناصر درگیر در رزم
war of the elements	انقلابات طبیعی
cantilever elements	عناصر کنسولی
combat , elements	عناصر رزمی
Euclid's Elements	اصول اقلیدس [ریاضی]
essential elements	[پارامترهای اصلی جهت بافت و یا مقدمات بافندگی و رنگرزی]
essential elements	وسایل ضروری
Euclid's Elements	اصول اقلیدس [ریاضی]
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
constituent elements of crime	عناصر متشکله جرم
rare earth elements	خاکهای نادر
electron	ذره الکترومغناطیسی
electron could	ابر الکترونی
electron	الکترون
electron spin	تنیدگی الکترون
electron theory	تئوری الکترونی
electron trajectory	مسیر الکترون
electron theory	نظریه الکترونی
electron telescope	تلسکوپ الکترونی
electron transition	انتقال الکترون
electron spin	اسپین الکترون
electron theory	نظریه الکترونها
electron shower	رگبار الکترونی
electron pairing	زوج شدن الکترون
electron mirror	اینه الکترونی
electron multiplier	افزاینده الکترون
electron multiplier	چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
electron optics	نورشناخت الکترونیک
electron orbit	مدار گردش الکترون
electron orbit	مسیرگردش الکترون
electron pair	زوج الکترون حفره
electron pair	زوج الکترون
electron particle	ذره الکترونی
electron physics	فیزیک الکترونی
electron multiplier	فزون ساز الکترون
electron physics	فیزیک الکترونها
electron ray	اشعه الکترونی
electron recoil	بازگشت الکترون
electron sheath	پوسته الکترونی
electron shell	پوسته الکترون
electron velocity	سرعت الکترونها
electron transition	عبور الکترون
electron tube	لامپ الکترونی
valence electron	الکترون والانس
nonbonding electron	الکترون ناپیوندی
nuclear electron	الکترون هسته
odd electron	الکترون منفرد
one electron atom	اتم تک الکترونی
photo electron	الکترون نوری
photo electron	فوتو الکترون
primary electron	الکترون اولیه
valence electron	الکترون فرفیت
secondary electron	الکترون ثانوی
valence electron	الکترون رسانایی
unpaired electron	الکترون جفت نشده
mass of the electron	جرم الکترون
lone electron	الکترون تنها
inner shell electron	الکترون درونی
electron tube	لوله الکترون
electron vibrations	ارتعاش الکترونها
electron vibrations	نوسان الکترونها
electron volt	الکترون ولت
electron wave	موج الکترونی
free electron	الکترون ازاد
free electron	الکترون غیرپیوندی
positive electron	پوزیترون
initiating electron	الکترون اغازگر
unshared electron	الکترونهای غیر مشترک الکترونهای ازاد
electron decay	اضمحلال الکترون
electron cloud	ابر الکترونی
electron charge	بار الکترون
electron cascade	ابشار الکترونی
electron capture	الکترون گیراندازی
electron capture	جاذبه الکترونی
electron capture	ربایش الکترونی
electron camera	دوربین الکترونی
electron bombbardment	بمباران الکتریکی
electron bombardment	بمباران الکترونی
electron collector	الکترود گرداور
electron concentration	غلظت الکترون
electron decay	تجزیه الکترون
electron cutting	برش الکترونی
electron current	سیلان الکترونها
electron current	جریان الکترونها
electron current	جریان الکترونی
electron coupling	تزویج الکترونی
electron coupling	پیوست الکترونی
electron configuration	ارایش الکترونی
electron conduction	هدایت الکترون
electron beam	رشته باریک الکترون با سرعت بالا در یک جهت
electron beam	باریکه الکترون
electron beam	اشعه الکترون
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
electron acceleration	شتاب الکترون
delocalized electron	الکترون غیر مستقر
conduction electron	الکترون رسانش
conduction electron	الکترون رسانایی
density of electron	چگالی الکترون
concentration of electron	چگالی الکترون
charge of the electron	بار الکترون
bound electron	الکترون بسته
electron acceptor	پذیرنده الکترون
electron acceptor	الکترون پذیر
electron beam	پرتو الکترون
electron beam	شعاع الکترون
electron beam	اشعه الکترونی
electron beam	پرتوی الکترونی
electron avalanche	بهمن الکترونی
electron avalanche	بهمن الکترون
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
electron affinity	الکترون خواهی
electron affinity	انرژی خروج
antibonding electron	الکترون ضد پیوندی
electron deceleration	دیرکرد الکترون
electron flow	جریان الکترونی
electron impact	تصادم الکترونها
electron impact	برخورد الکترونها
electron flow	فلوی الکترون
electron emitter	منبع الکترون
electron emmission	انتشار الکترون
electron energy	کارمایه ی الکترون
electron gun	بخشی از CRT که یک اشعه الکترونی ایجاد میکند
electron energy	انرژی الکترون
electron exchange	تبادل الکترون
electron gun	تفنگ الکترونی
electron gun	لوله پرتاب الکترون
electron emission	صدور الکترون
electron gas	گاز الکترونی
electron focusing	تمرکز الکترون
electron flow	سیلان الکترون ها
electron injector	الکترون افکن
electron jump	پرش الکترون
electron hole	حفره الکترونی
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
electron discharge	تخلیه الکترونها
electron diffraction	پراش الکترونی
electron diffraction	خمیدگی الکترون
electron density	چگالی الکترونی
electron density	چگالی الکترونها
electron mass	جرم الکترون
electron deceleration	کندی حرکت الکترون
electron lens	عدسی الکترونی
electron lens	لنز الکترونی
electron drift	رانش الکترون
electron donor	الکترون ده
electron donor	دهنده الکترون
electron distribution	پخش الکترون
electron pair bond	پیوند زوج الکترون
electron transit time	زمان عبور الکترون
electron ray indicator	لامپ میزان نما

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com