Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
elevation stop
حد نهایی درجه
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
Other Matches
elevation
جای بلند وبرامدگی ترفیع
elevation
بلندی
elevation
تنظیم دید با بالا و پایین اوردن مگسک تفنگ
elevation
ترفیع
elevation
برافراشتگی
elevation
تراز از سطح مبنا
elevation
ارتفاع
elevation
نما
elevation
برز
elevation
درجه
elevation
حرکت در ارتفاع زاویه درجه
elevation
بالابردن
elevation
زاویه فراز
elevation
بالا بردن لوله
crest elevation
فرازای تاج
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
angle of elevation
زاویه حرکت لوله درارتفاع
angle of elevation
زاویه درجه
angle of elevation
زاویه ارتفاع لوله
adjusted elevation
درجه تنظیمی
east elevation
نمای غربی
elevation circle
قطاع درجه
minimum elevation
حداقل ارتفاع لوله
quadrant elevation
زاویه تیر
screening elevation
زاویه تراز مانع ایستگاه رادار
screening elevation
تراز مانع رادار
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
elevation adjustment
تنظیم کننده بالابر
visual elevation
فاصله مربوط به افت گلوله
visual elevation
افت بصری گلوله
trial elevation
درجه مربوط به شروع تیر موثر
minimum elevation
حداقل درجه
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
minimum elevation
حداقل درجه مربوط به مانع
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
elevation indicator
صفحه نمودار درجه
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
elevation of security
زیاد کردن تامین
elevation of security
بالا بردن حاشیه امنیت
elevation quadrant
تراز تیر
elevation quadrant
تراز ربعی
elevation scale
مقیاس درجه
elevation scale
طبلک درجه
trial elevation
درجه ازمایشی
crest elevation
فرازای ستیغ تراز ستیغ
adjusted quadrant elevation
زاویه تیر تنظیمی
lamphouse elevation control
گیرهتنظیمبالارونده
boiling point elevation
صعود نقطه جوش
boiling point elevation constant
ثابت صعود نقطه جوش
stop over
توقف کوتاه مدت
non-stop
پیوسته
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
stop
متوقف کننده
stop
مانع
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
non-stop
یکسره
non-stop
بیتوقف
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
non-stop
یک ریز
non-stop
مدام
non-stop
پایسته
to stop
[doing something]
دست کشیدن
stop
ایستگاه نقطه
stop
سدکردن
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
non-stop
بیوقفه
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop
تعطیل کردن
stop
خواباندن بند اوردن
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
stop
منع
stop
توقف منزلگاه بین راه
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
to come to a stop
از کار افتادن
[مهندسی]
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
از کار افتادن مانع شدن
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
ایستادن توقف کردن
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
انجام ندادن عملی
stop
ایستاندن
stop
توقف انجام کار
stop
ایست
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
stop
قطع کردن
stop
ورجستن
stop
ناک دان
stop
استوپ داور بوکس
stop
برخورد
stop
ایستادن
stop
نگاه داشتن
stop
متوقف کردن ایستگاه
stop
توقف
stop
مکث
stop
جلوگیری منع
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
گیره
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to stop payment
درمانده یا ورشکست شدن
water stop
اب بند
to make a stop
مکث کردن
depth stop
توقفعمیق
to make a stop
ایست کردن
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop rod
میلهایستایی
heel stop
ترمزگیر
stop key
کلیداستپ
stop button
دکمهایست
stop at intersection
توقفدرتقاطع
ski stop
ترمزاسکی
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
end stop
بستتحتانی
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something.
دندان طمع چیزی را کشیدن
label-stop
زانویی آبچکان
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
Stop complaining.
[اینقدر]
نق نزن.
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
Stop pushing!
هل ندهید!
Stop nagging!
نق نزن!
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
Stop pushing!
عاجز نکنید !
stop element
عنصر ایست
sear stop
مانع پایه اتش
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop
ترمز خطر
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop
توقف برنامه
limit stop
حد ایست
leave stop
بازداشت
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
sear stop
مانع چخماق
sear stop
ضامن چکاننده
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop dog
علامت وقف
stop code
کد توقف
stop cock
شیر
stop cock
شیرسماوری
stop cock
شیر بستن جریان اب
stop bit
بیت ایست نما
stop bit
بیت توقف
stop bit
ذرهء ایست نما
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
stop instruction
دستورالعمل توقف
full stop
نقطه
bar stop
توقف میله
bar stop
ضربه میله
band stop
صافی میان نگذر
stop volley
جاخالی
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop
ایستگاه اتوبوس
decompression stop
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
door stop
زبانه در
door stop
دکمه کله قندی
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
geneva stop
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop
دکمه ارگ
flue stop
کلید ارگ
flag stop
توقف
flag stop
ایست
dynamic stop
ایست پویا
full stop
وقفه کامل
stop logs
تیرکهای سد کننده
stop thief
ای دزد!دزدرابگیرید!
stop the leave
بازداشت کردن
stop knob
دکمه
stop lamp
چراغ ترمز
stop light
چراغ ترمز
stop street
خیابان فرعی
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop squawk
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop sign
علامت توقف
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop list
صورت متخلفین
stop list
اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop mechanism
مکانیزم توقف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com