Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English
Persian
employment policy
سیاست اشتغال
Other Matches
open-ended employment contract
[employment contract of unlimited duration]
قرارداد کار بدون مدت
employment
کارگماری
employment
استخدام
employment
اشتغال
employment
کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
employment
استعمال
employment
کاربرد
employment
به کار بردن یکانها
employment
شغل
employment
بکارگیری
under employment
کم کاری
self employment
شغل ازاد
under employment
کم کار
out of employment
بیکار
employment volume
حجم اشتغال
employment tests
ازمونهای استخدامی
full employment
اشتغال کامل
employment schedule
برنامه ماموریت ناو
employment rate
میزان نسبی اشتغال
employment schedule
برنامه استفاده از ناو
mobile employment
استفاده از توپخانه پدافندهوایی در نقش پشتیبانی ستونهای متحرک زمینی
employment rate
نزخ اشتغال
employment practice
شیوه استخدامی
employment opportunities
امکانات اشتغال
employment opportunities
فرصتهای اشتغال
employment gap
مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
employment gap
شکاف اشتغال
employment agency
آژانسکاریابی
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
overfull employment
اشتغال وافر
commencement of employment
زمان شروع اشتغال
place of employment
محل کار
he was refused employment
باو کار ندادند
employment act
قانون اشتغال
he was refused employment
از دادن کارباودریغ
he was refused employment
کردند
overfull employment
اشباع اشتغال
full employment output
تولید در اشتغال کامل
full employment equilibrium
تعادل اشتغال کامل
full time employment
اشتغال تمام وقت
full employment rate of growth
نرخ رشد در اشتغال کامل
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
policy
سیاست
policy
مسلک سیاست
policy
رویه
policy
بیمه نامه
policy
تدبیر
policy
خط مشی روش
policy
بیمه نامه ورقه بیمه
policy
مصلحت اندیشی
policy
خط مشی سیاستمداری
policy
سند معلق به انجام شرطی
policy
اداره یاحکومت کردن
policy
کاردانی
policy
خط مشی
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy implication
کابرد سیاستی
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
policy of contianment
سیاست تحدیدی
policy implication
کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy objectives
اهداف موردنظر
policy objectives
اهداف سیاستی
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
ostrich policy
سیاست خود فریبی
income policy
سیاست مربوط به درامدها
outward looking policy
سیاست برون نگر
ostrich policy
رویه کبک
policy holder
دارنده بیمه نامه
policy book
پرونده خط مشیها
policy book
کتاب روشها
open policy
بیمه نامه قابل تغییر
policy dilemma
معمای سیاستی
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy file
پرونده خط مشیها و دستورات
policy holder
دارنده بیمه
policy makers
سیاست گذاران
policy options
انتخابهای سیاستی
to u. a policy of insurance
سند بیمه
to u. a policy of insurance
رابکسی دادن
underwrite policy
بیمه نامه را فهر نویسی کردن
unvalued policy
بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy
بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy
بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy
قرارداد اجاره کشتی
voyage policy
بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
wage policy
سیاست دستمزد
wagering policy
بیمه قماری
endowment policy
بیمهی عمر
to a dapt a policy
رویهای اتخاذ کردن
time policy
بیمه نامه مدت دار
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
policy options
انتخابهای مورد نظر
pricing policy
سیاست قیمت گذاری
public policy
سیاست عمومی
re assurance policy
قرارداد بیمه اتکایی
the policy of the government
رویه دولت
social policy
سیاست اجتماعی
stabilization policy
سیاست تثبیت اقتصادی
stop go policy
سیاست تثبیت
stop go policy
توسعه
take out an insurance policy
قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy
سیاست مالیاتی
the policy of the government
سیاست دولت
policy of pandering
سیاست خودشیرین بودن
blanket policy
بیمه نامه جامع
expansionary policy
سیاست انبساطی
financial policy
سیاست مالی
fiscal policy
سیاست مالی
floating policy
بیمه نامه متغیر
foreign policy
سیاست خارجی
foreign policy
خط مشی عمل خارجی
evacuation policy
خط مشی اخراجات پزشکی
evacuation policy
روش تخلیه پزشکی
budgetary policy
سیاست بودجهای
commercial policy
سیاست بازرگانی
development policy
سیاست توسعه
blanket policy
بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
economic policy
سیاست اقتصادی
blanket policy
بیمه نامه کلی
fiscal policy
سیاست مالیاتی
bearer policy
بیمه نامه بدون نام
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
insurance policy
سند بیمه
insurance policy
بیمه نامه
monetary policy
سیاست پولی
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
open policy
بیمه نامه باز
national policy
سیاست ملی
national policy
خط مشی ملی
mixed policy
بیمه نامه مختلط
income policy
سیاست درامدی
open policy
بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
insurance policy
قرارداد بیمه
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
policy-making
سیاست گذاری
policy making
سیاست گذاری
health policy
سیاست بهداشتی
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
honesty is the best policy
عین مصلحت در راستی ودرستی است
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
discount rate policy
سیاست نرخ تنزیل
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
easy money policy
سیاست گشایش پول
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
scorched-earth policy
نابودکردنوازبینبردن
comprehensive insurance policy
بیمه نامه جامع
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
open door policy
سیاست درهای باز
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
What does Main Street think of this policy?
بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
insured, policy holder
بیمه شده
import substitution policy
سیاست جانشینی واردات
scrap heap policy
رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
begger my neighbour policy
سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
active fiscal policy
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
the open door policy
سیاست دروازههای باز
anti development policy
سیاست ضد توسعه
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
all risk insurance policy
بیمه نامه تمام خطر
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
anti inflationary policy
ضد تورمی
He sought, if without much success, a social policy.
او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com