English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English Persian
empty medium رسانه تهی
Other Matches
empty بدون چیزی در درون
empty هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empty یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی
empty فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده
empty لیست بدون عضو
empty خالی از سکنه
empty تهی شدن
empty تهی
empty خالی
empty پوچ
empty خالی کردن تهی شدن
empty handed بدون هدیه دست خالی
bases empty ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
empty handed بینوا
empty handed تهیدست
empty band نوار تهی
empty weight وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
empty string رشته خالی
empty set مجموعه تهی
empty headed بی مخ
empty-handed <adj.> دست خالی
empty headed خشک مغز
to come away empty-handed با دست خالی [معامله ای را] ترک کردن
empty-handed تهی دست
empty-headed تهی مغز
stable empty تعادل بی بار
inequilibrium empty تعادل بی بار
an empty gesture رفتار [تعارف] خشک وخالی
empty running کارکرد بی اثر
empty running کارکرد خالی
empty pocket ادم بی پول یا تهی کیسه
empty load بی باری
empty load بی بار
Her words are empty of meaning. حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
Empty headed Blockhead . کله پوک
To drink on an empty stomach. روی شکم خالی مشروب خوردن
Empty this glass of water. این لیوان آب راخالی کن
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
medium واسط
medium محیط کشت
medium وسیله انجام کار
medium واسطه دلال
medium معدل
medium مقدار متوسط
medium متوسط
medium واسطه
medium رسانه
medium متوسط معتدل
medium وسیله
medium میانجی واسطه
medium حد وسط
medium وسط یا میانگین
medium مدل حافظه خانواده پردازنده Intel x که امکان ارسال چند کیلوبایت داده و تا چند مگا بایت کد میدهد
medium هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
medium رسانهای که امکان ذخیره و نمایش داده میدهد مثل دیسک مغناطیسی یا VDU
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium میانی
medium محیط
medium ملا "
medium میانه
medium scale نقشه مقیاس متوسط
medium scale در مقیاس متوسط
medium range وسیله یا جنگ افزار برد متوسط
medium range با شعاع عمل متوسط
medium pacer توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
medium voltage ولتاژ متوسط
polarization of a medium قطبش محیط
transfer medium رسانه انتقال
virgin medium واسطه دست نخورده
virgin medium رسانه بکر
medium-dry شرابنهچندانشیرین RO
medium of exchange وسیله مبادله
medium term میان مدت
medium artillery توپخانه متوسط
end of medium انتهای رسانه
medium speed بیت در ثانیه
dispersive medium محیط پخش
dispersion medium محیط پاشندگی
data medium رسانه داده ها
data medium داده رسان
circulating medium وسیله انتقال قدرت خرید
medium wave موج متوسط
medium cloud ابرهای متوسط
medium curing قیرهای محلول کندگیر
medium frequency بسامد متوسط
medium of exchange وسیله داد وستد
medium lampholder سرپیچ معمولی
medium gravle شن متوسط
medium frequency فرکانس میانه
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
a medium sized car یک اتومبیل متوسط
secondary storage medium رسانه انباره ثانوی
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
medium pace bowler توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium scale integration مدار مجتمع با دو قطعه
medium scale integration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium scale intergration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium format SLR (6 x 6) شکلمتوسطSLR
iron at medium setting درجهمیانیدراتو
medium energy particle ذره میان انرژی
medium carbon steel فولادباکربن متوسط
medium term loan وام میان مدت
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium energy particle ذره با انرژی متوسط
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
medium tension distribution line خطسیرپخشفشارمتوسط
track [on a sound recording medium] تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
track [on a sound recording medium] تیتر آهنگ
medium range ballistic missile موشک بالستیک میان برد
tumble dry at medium to high temperature بادرجهمتوسطبهبالاوخشکبهمبزنید
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com