Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
English
Persian
empty running
کارکرد خالی
empty running
کارکرد بی اثر
Other Matches
empty
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empty
یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی
empty
رسانه ذخیره سازی خالی و فرمت شده آماده دریافت داده
empty
لیست بدون عضو
empty
بدون چیزی در درون
empty
خالی کردن تهی شدن
empty
پوچ
empty
خالی
empty
تهی
empty
تهی شدن
empty
خالی از سکنه
empty headed
خشک مغز
empty handed
بدون هدیه دست خالی
empty handed
بینوا
empty handed
تهیدست
stable empty
تعادل بی بار
empty headed
بی مخ
empty load
بی بار
empty load
بی باری
empty medium
رسانه تهی
inequilibrium empty
تعادل بی بار
empty-handed
<adj.>
دست خالی
empty pocket
ادم بی پول یا تهی کیسه
empty band
نوار تهی
empty weight
وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
empty string
رشته خالی
empty-headed
تهی مغز
empty-handed
تهی دست
bases empty
ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
an empty gesture
رفتار
[تعارف]
خشک وخالی
to come away empty-handed
با دست خالی
[معامله ای را]
ترک کردن
empty set
مجموعه تهی
Empty headed Blockhead .
کله پوک
To drink on an empty stomach.
روی شکم خالی مشروب خوردن
Empty this glass of water.
این لیوان آب راخالی کن
Her words are empty of meaning.
حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
running f.
جنگ وگریز
to be in the running
مجال برد داشتن
re-running
نمایش مجدد
re-running
دوباره دویدن
up and running
اماده برای عملیات کامل
running off
از خط بیرون افتادن
re-running
برنامهی تکراری
he came running
چون دوان دوان امد
running
کارکرد
Running
<adj.>
دویدن
running
مناسب برای مسابقه دو
running
جاری
running
در حرکت
running
مداوم
running amok
جنون آنی
[روان شناسی]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
running track
لبهدرحالحرکت
running mate
اسب همگام
to make the running
پیش قدم شدن
running mate
نامزد معاونت ریاستجمهوری
the sands are running out
مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
strainght running
فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
silent running
دور ارام
silent running
حرکت زیردریایی با سکوت
silent running
سکوت زیردریایی
running with the ball
با توپ دویدن
running amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
running mate
متحد انتخاباتی
running mates
اسب همگام
bleeding
[running]
رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
Blood was running .
خون جاری شد
My nose is running.
از بینی ام آب می آید
running costs
پرداختروزانهپول
running commentary
جزئیاتیکاتفاق
long-running
آنچهمدتهادرحالاجراباشد
running surface
سطحجاری
running shoe
کفشدوندگی
running rail
ریلسیار
running mates
متحد انتخاباتی
running mates
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running water
اب روان
running fight
جنگ و گریز
running aground
به گل نشستن
running board
تخته رکاب اتومبیل
running bowline
گره دار
running days
ایام هفته
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running end
سر طناب
running fire
اتش پی در پی
running fire
اتش مداوم
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running bourd
رکاب
rum running
حمل مشروب قاچاق
clear for running
طناب برای کشیدن ازاد است
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
base running
دویدن بسوی پایگاه
concentric running
حرکت دورانی
concentric running
حرکت چرخشی
continous running
گردش دائمی
hand running
متوالی
hand running
پی درپی
hand running
بلاانقطاع
running fix
نقطه انتقالی
running free
خلاص کار کردن
running free
بادبانی با باد پاشنه
running noose
کمند خفت دار
running part
قسمت رونده
running rate
اهنگ پاسخ
running rigs
بکسلهای متحرک دریایی
running sand
ماسه بادی
running sand
ریگ روان
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running stitch
کوک کوچک زیر و روی پارچه
running time
زمان رانش
running title
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
running torque
گشتاور پیچشی حرکت
running water
اب جاری
running lights
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
running in parallel
پردازش موازی
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running hand
خط مسلسل
running gear
قسمت حرکت کننده ماشین
running knot
خفت
running knot
گره بند
running hand
خط شکسته
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
retrospective parallel running
اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
Is there train running on time?
آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
running bow line
چشمی زدن به طناب
Its no joke running a factory .
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
He is running ( runs ) the factory .
او کارخانه را می گرداند
The car is now in perfect running order .
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
pneumatic-tyred running wheel
چرخشبادبایرچرخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com