Dictiornary-Farsi | enamel paint | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 109 (6 milliseconds)

English	Persian
enamel paint	رنگ لعابی


Other Matches

enamel	مینا ساختن
enamel	مینای دندان [دندان پزشکی] [کالبدشناسی]
enamel	لعاب دادن مینا
enamel	مینا کاری کردن
enamel	میناکاری کردن مینایی
enamel	لعاب دادن
enamel	لعاب مینا
enamel	مینا
enamel	لعاب
enamel	مینایی
dental enamel	مینای دندان [دندان پزشکی] [کالبدشناسی]
baking enamel	لعاب دادن با گرما
enamel coat	روکش لعاب
dipping enamel	لعاب شناور
enamel coat	روکش لعابی
enamel plaque	لوحه فلزی میناکاری شده
enamel varnish	لاک لعاب
enamel work	مینا
lacquer enamel	لاک
refractory enamel	لعاب نسوز
tooth enamel	مینای دندان [دندان پزشکی] [کالبدشناسی]
synthetic resin enamel	لعاب صمغ مصنوعی
vitreous enamel coating	روکش لعاب شیشهای
paint	نگارگری کردن نقاشی کردن
pc paint	برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
paint	رنگ
paint	رنگ نقاشی
paint	رنگ کردن
to paint out	بازدن رنگ پاک کردن
paint	رنگ شدن
to paint something [with something]	چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint	رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
paint	پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
priming paint	رنگ استری
priming paint	رنگ استر
rustproof paint	رنگ ضد زنگ
war paint	نقاشی بدن برای رزم و پیکار
plastic paint	رنگ پلاستیکی
phosphorescent paint	رنگ تابنده
Paintbrush/Paint	windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
paint work	رنگ کاری ساختمان
paint thinner	تینر رنگ
paint thinner	رقیقگر رنگ
paint thinner	تینر یا رقیق کننده رنگ
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
wall paint	رنگ دیوار
paint cup	مخزنرنگ
traffic paint	خط کشی راه
paint spray	اسپریرنگ
paint stripper	مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
gloss paint	رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
to coat something [with paint]	چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
poster paint	تقریبابیرنگ
to paint the lily	چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
water paint	رنگ لعابی
surface paint	استر
smooth the paint	رنگ کردن و پرداخت کردن
paint roller	غلطک رنگ کاری
oil paint	رنگ روغنی
cement paint	اندود کردن با دوغاب سیمان
coat of paint	اندود رنگ
bituminous paint	رنگ قیردار
finishing paint	رنگ سازی اماده
fireproof paint	رنگ نسوز
flat paint	رنگ مبنا
flat paint	زمینه
bituminous paint	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
bituminous paint	رنگ قیری
oil paint	رنگ روغن
anticorrosive paint	ماده ضد زنگ
antirust paint	ضد زنگ
antirust paint	رنگ ضد زنگ
battery paint	رنگ باتری
fluorescent paint	رنگ فلورسنت
grease paint	رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
luminous paint	شبرنگ
paint pot	گلفشان
paint brush	قلم موی نقاشی
paint coat	روکش رنگ
paint gun	رنگ پاش
paint progarm	برنامه نگارگری
paint program	نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint remover	رنگ زدا
luminous paint	رنگ نور
luminous paint	رنگ شب نما
lacquer paint	رنگ لاکی
lay on paint	رنگ زدن
heat fast paint	رنگ مقاوم گرما
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
anti flouing paint	رنگ ضد خزه
acid resisting paint	رنگ ضد اسید
acid proof paint	رنگ ضد اسید
paint spray gun	رنگ پاش
to strip the paint off the wall	رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
paint roller mill	غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint roller mill	دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
paint spray gun	پیستوله رنگ
to paint a rosy picture of something	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to paint the town red	مستی کردن اشوب کردن
linseed oil paint	رنگ روغن برزک
to paint the town red	عربده کردن
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
to paint adoor green	رنگ سبز بدری زدن
to paint adoor green	دری را رنگ سبز زدن
His fingers were stained with paint .	روی انگشتانش لکه های رنگ بود
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
You have rubbed your coat against some wet paint .	کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )

enamel paint

رنگ لعابی