Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (2 milliseconds)
English
Persian
ends yarn
نخ های تار
Other Matches
yarn
نخ تابیده
yarn
نخ
yarn
رشته طناب
yarn
رشته
yarn
افسانه پردازی کردن
yarn
الیاف داستان افسانه امیز
yarn
نخ با فندگی
cotton yarn
نخ
cord yarn
نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
bulk yarn
نخ های پفکی و حجیم شده جهت ایجاد سطوح برآمده و برجسته
angola yarn
نوعی نخ مخلوط از پنبه و پشم
to spin a yarn
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
finish yarn
نوار پایان مسابقه
yarn rod
میلهنخبافندگی
yarn guide
هادینخبافندگی
yarn feeder
نگهدارندهنخ
yarn clip
گیرهنخبافندگی
yarn dye
نخ پارچه بافی را رنگ کردن
spun yarn
نخ تابیده
crewel yarn
نخ قلابدوزی
crimped yarn
نخ فری و مجعد
yarn count
نمره نخ
worsted yarn
نخ پشمی
[نخ پشمی شانه شده مرتب]
worsted yarn
نخ پتو
worsted yarn
نخ فاستونی
woolen yarn
نخ پشمی
tapestry yarn
نخ چهارلای پشمی
spun yarn
نخ تابدار و ریسیده شده
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
single yarn
نخ یک لا
[این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
ply yarn
نخ چندلا
[در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
cotton yarn
نخ پنبه
pitch a yarn
قصه گفتن
rope yarn sunday
بعد از فهرروز تعطیل
rope yarn sunday
بعد از فهر ازاد
yarn tension unit
قسمتکششنخبافندگی
multi-ply yarn
نخ چند لا
cotton-wool yarn
نخ مخلوط از پشم و پنبه که در تار یا پود استفاده شود.
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends
خاتمه
ends
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
سر
ends
نقط ه آخر یا بخش آخر
ends
پایان
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
کد ارسالی که نشانه دهنده داده آدرس ارسال شده است
ends
روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends
کد نشان دهنده انتهای فایل داده ذخیره شده
ends
کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ends
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends
در انتها یا پس از چندین مشکل
ends
نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ends
پایان یک دور
ends
انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends
زمین حریف
ends
انتها
ends
اخر
ends
خاتمه فرجام
ends
نوک
ends
تمام کردن خاتمه دادن
ends
خاتمه یافتن
ends
غایت
ends
میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends
کد نشان دهنده انتهای خط
ends
کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends
طرف بپایان رساندن
ends
کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ends
کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
ends
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends
کد نشان دهنده انتهای رکورد
ends
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
loose ends
بیکارافتاده
loose ends
سر ازاد نخ چیز استفاده نشده
odds and ends
<idiom>
اشیاء جوروباجور
loose ends
انتهای تاریانخ
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
odds and ends
تکه وپاره
odds and ends
خرت و پرت
beam-ends
انتهای قسمت عقبی کشتی
beam ends
انتهای قسمت عقبی کشتی
odds and ends
چیز باقیمانده
ends space
فاصله بین تارها
[تراکم تارها]
dead ends
بن بست
dead ends
سر هرز
dead ends
انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
loose ends
عاطل
fag ends
ته طناب
to be on her beam ends
نزدیک بوارونه شدن
to be on her beam ends
یک برشدن
fag ends
سرتیکهی پارچه
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
loose ends
باقیمانده
fag ends
طناب ریش
fag ends
ته مانده
fag ends
وازده
book ends
کتابنگهدار
candle ends
ته شمع
economic ends
هدفهای اقتصادی
ends and means
هدف و وسیله
odd and ends
متفاوت
loose ends
ته مانده
fag ends
تهتیکه
odd and ends
گوناگون
loose ends
انتهای شل هرچیزی
to be on her beam ends
درخطربودن
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
moment at fixed ends
لنگر سر گیردار تیر
make ends meet
دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
make ends meet
<idiom>
باپول شخصی گذران روزگار کردن
burn the candle at both ends
<idiom>
یکسره کارمیکند
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
آخر شاه منشى کاه کشى است .
To break even . To make both ends meet.
خرج ودخل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com