Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
entry door
ورودی
entry door
در ورودی
entry door
در جلویی
[ساختمان]
Other Matches
door to door selling
فروش کالا بصورت دوره گردی
re entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
entry
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
entry
عمل ورودی
entry
در پایگاه دادههای یا کتابخانه
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
re entry
ورود
re entry
اعاده تصرف
re entry
نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry
ورود
re-entry
اعاده تصرف
re-entry
نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
right of entry
حق ورود
no entry
ورودممنوع
entry
آدرسی که از آن یک برنامه یا تابع اجرا میشود
entry
نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
entry
نقطه شروع پرش یا چرخش
entry
شرکت کننده
entry
فقره
entry
چیزثبت شده یاواردشده قلم
entry
ثبت دردفتر ثبت
entry
مدخل
entry
راه راهرودر
entry
ورود
entry
ادخال
entry
دخول
entry
اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
entry
شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
entry
ثبت
entry
ورود راهرو
entry
قلم
entry condtion
شرط دخول
entry plan
طرح ورود به بندر
single entry
حسابداری ساده
double entry
دفتر داری مضاعف
double entry
سیستم دفترداری دوبل
entry block
کنده مدخل
head-first entry
پرشباسر
ease of entry
سهولت ورود
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
port of entry
بندر مقصد
to make an entry of
وارد
to make an entry of
کردن
to make an entry of
ثبت
single entry
حسابداری فردی
re entry vehicle
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
post entry
ثبت پس از موقع
portfolio entry
قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
port of entry
بندرمحل ورود
entry fee
مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
forcible entry
ورود عدوانی
forcible entry
هتک حرمت منازل
make an entry
وارد کردن
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
home use entry
اعلامیه مصرف
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
undefined entry
فقره تعریف نشده
port of entry
مرز ورود کالا یا فرد به کشور
key entry
دخول کلیدی
feet-first entry
پرشسیخی
entry side
جهت ورود
entry group
گروه واجد شرایط
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry keydoard
صفحه کلید ادخال
entry keydoard
صفحه کلیدورودی
entry line
سطر ورودی
entry plan
طرح دخول به سر پل
entry point
نقطه دخول
entry point
نقطه ورود
entry side
جهت دخول
make an entry
ثبت کردن
entry doors
در های ورودی
bill of entry
افهارنامه ورودی
lobby-entry
راهرو
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
deffered entry
ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
barrier to entry
منع ورود به صنعت
data entry
ثبت داده ها
data entry
داده دهی
data entry
ثبات داده ها ورود داده ها
cost to entry
هزینه ورود
bill of entry
افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
lobby-entry
مدخل
gable-entry
راهروی ورودی
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
data entry device
دستگاه داده دهی
clear-entry key
کلیدصفحههوشیار
law of prior entry
قانون تقدم ورود
freedom of entry and exit
ازادی ورود و خروج
customs entry form
افهارنامه گمرکی
forcible entry and detainer
ید عدوانی
double entry bookkeeping
حسابداری دوبل
double entry table
جدول دو سویی
forcible entry and detainer
تصرف عدوانی
forceble entry and detainer
هتک حرمت منازل
forceble entry and detainer
تصرف عدوانی
entry level jobs
شغلهای غیر تخصصی
data entry form
فرم ورودی داده ها
data entry mode
حالت ثبت داده ها
direct data entry
داده دهی مستقیم
data entry specialist
متخصص داده دهی
to refuse somebody entry
[admission]
کسی را در مرز برگرداندن
end lobby-entry
مدخل
remote job entry
وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
remote job entry
ادخال کار از دور
data entry operator
متصدی داده دهی
fast data entry control
کنترلدخولاطاعاتسریع
fine data entry control
کنترلدخولاطلاعاتعالی
To make a forcible entry into a building.
بزور وارد ساختمانی شدن
facilitator
[of illegal migration/immigration / entry]
[British E]
قاچاقچی آدم
[در سر مرز]
door
راهرو
behind the door
پشت در
door way
مدخل
next door
خانه پهلویی
door
در
at the door
دم در
out door
بیرون
next door
جنب این خانه
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
out door
بیرونی
door to door
خانه به خانه
is these a at the door
ایاکسی هم درهست
next door
[to]
<adv.>
پهلویی
next door to
غریب
door-to-door
خانه به خانه
There is somebody at the door .
یک کسی دم در است
door way
راهرو
door way
جای در
out of door
در هوای ازاد
next door
[to]
<adv.>
همسایه ای
next door
[to]
<adv.>
جنبی
next door to
تقریبا
out of door
فضای ازاد
out of door
خارج ازمنزل
next door to
نزدیک
He is next door.
او
[مرد]
نزد همسایه است.
door
درب
two leafs door
در دو لنگه
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
trap door
دریچه
stage door
در عقب صحنه
there is a ring at the door
دم در زنگ میزنند
to drum at a door
درکوبیدن
there is a knock at the door
می اید
two leafs door
در دو لته
the front door
درورد
to open the door to
مجال دادن
to panel a door
تنکه بدر گذاشتن
there is a knock at the door
صدای در
there is a knock at the door
درمیزنند
the postern door
درخصوصی
the postern door
در عقبی
to rattle at the door
تغ تغ در زدن
the postern door
در عقب
the panel of a door
تنکه در
the key is in the door
کلید توی در است
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to drum at a door
درزدن
to beat at a door
درکوبیدن
to bang the door
در رابهم زدن
door handle
دستگیرهدر
entrance door
در جلویی
[ساختمان]
door-case
چارچوب در
bridal door
[مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
keep the wolf from the door
<idiom>
نان بخور و نمیری گیر آوردن
at death's door
دم مرگ
The door is jammed.
در گیر کرده است.
The door is jammed.
در باز نمیشود.
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
Somebody is pounding at the door .
یک نفر داردبدر می کوبد
Somebody is beating at (upon)the door.
یک کسی دارد در می زند
door-knob
دستگیره گویی
door-frame
چارچوب در
entrance door
در ورودی
entrance door
ورودی
immediately next door
<adv.>
همین همسایه ای
immediately next door
<adv.>
همین جنبی
door-post
[تیر عمودی در]
door-knocker
کوبه ی در
door-handle
اهرم در
door-furniture
پاشنه ی در
Open the door.
در درراباز کن
You are wanted at the door.
دم در شما را می خواهند
The door is ajar.
لای درباز است
four-door saloon
ماشینچهاردر
exterior door
دربیرونی
entrance door
درورودی
end door
درانتهای
door shelf
درقفسه
door pocket
جیبدر
door pillar
ستوندر
door grip
دستگیرهدر
conventional door
درمعمولی
bow door
درخمشده
freezer door
درفریزر
door-jamb
[تیر عمودی چارچوب در]
front door
دراصلیساختمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com