Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
entry side
جهت دخول
entry side
جهت ورود
Other Matches
side by side columns
ستونهای پهلو به پهلو
To take someones side . To side with someone.
از کسی طرفداری کردن
entry
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
entry
عمل ورودی
entry
در پایگاه دادههای یا کتابخانه
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
re entry
ورود
re-entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
no entry
ورودممنوع
re-entry
نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry
اعاده تصرف
re-entry
ورود
re entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry
نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re entry
اعاده تصرف
right of entry
حق ورود
entry
اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
entry
آدرسی که از آن یک برنامه یا تابع اجرا میشود
entry
نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
entry
دخول
entry
شرکت کننده
entry
فقره
entry
چیزثبت شده یاواردشده قلم
entry
ثبت دردفتر ثبت
entry
مدخل
entry
راه راهرودر
entry
ورود
entry
ادخال
entry
نقطه شروع پرش یا چرخش
entry
شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
entry
ثبت
entry
قلم
entry
ورود راهرو
entry block
کنده مدخل
deffered entry
ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
gable-entry
راهروی ورودی
make an entry
ثبت کردن
data entry
ثبات داده ها ورود داده ها
data entry
داده دهی
data entry
ثبت داده ها
key entry
دخول کلیدی
barrier to entry
منع ورود به صنعت
bill of entry
افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
bill of entry
افهارنامه ورودی
make an entry
وارد کردن
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
cost to entry
هزینه ورود
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
home use entry
اعلامیه مصرف
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
forcible entry
هتک حرمت منازل
entry plan
طرح دخول به سر پل
entry plan
طرح ورود به بندر
entry line
سطر ورودی
entry keydoard
صفحه کلیدورودی
entry keydoard
صفحه کلید ادخال
entry instruction
دستورالعمل دخول
entry group
گروه واجد شرایط
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
entry fee
مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
entry condtion
شرط دخول
forcible entry
ورود عدوانی
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
ease of entry
سهولت ورود
double entry
سیستم دفترداری دوبل
double entry
دفتر داری مضاعف
entry point
نقطه ورود
port of entry
بندر مقصد
feet-first entry
پرشسیخی
port of entry
بندرمحل ورود
re entry vehicle
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
head-first entry
پرشباسر
port of entry
مرز ورود کالا یا فرد به کشور
entry door
ورودی
entry door
در ورودی
entry door
در جلویی
[ساختمان]
entry doors
در های ورودی
post entry
ثبت پس از موقع
portfolio entry
قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
to make an entry of
وارد
to make an entry of
کردن
lobby-entry
مدخل
to make an entry of
ثبت
single entry
حسابداری ساده
single entry
حسابداری فردی
entry point
نقطه دخول
lobby-entry
راهرو
undefined entry
فقره تعریف نشده
forcible entry and detainer
ید عدوانی
forceble entry and detainer
تصرف عدوانی
direct data entry
داده دهی مستقیم
clear-entry key
کلیدصفحههوشیار
forcible entry and detainer
تصرف عدوانی
data entry operator
متصدی داده دهی
entry level jobs
شغلهای غیر تخصصی
remote job entry
ادخال کار از دور
double entry bookkeeping
حسابداری دوبل
double entry table
جدول دو سویی
remote job entry
وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
forceble entry and detainer
هتک حرمت منازل
freedom of entry and exit
ازادی ورود و خروج
data entry specialist
متخصص داده دهی
law of prior entry
قانون تقدم ورود
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
to refuse somebody entry
[admission]
کسی را در مرز برگرداندن
end lobby-entry
مدخل
customs entry form
افهارنامه گمرکی
data entry device
دستگاه داده دهی
data entry form
فرم ورودی داده ها
data entry mode
حالت ثبت داده ها
fast data entry control
کنترلدخولاطاعاتسریع
To make a forcible entry into a building.
بزور وارد ساختمانی شدن
fine data entry control
کنترلدخولاطلاعاتعالی
facilitator
[of illegal migration/immigration / entry]
[British E]
قاچاقچی آدم
[در سر مرز]
over the side
خارج از ناو
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
side by side
پهلو به پهلو
he is on our side
طرف ما
off side
خارج از خط
side out
خطای سرویس
side out
خراب کردن سرویس
near side
سمت چپ اسب
on side
در داخل خط خارج نشده
on side
پایان بازی
in side
سمت سرویس زمین اسکواش
in side
سمت سرویس زمین
he is on our side
طرفدار مااست
right side up
وارونه
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
out side of
جز غیراز
right side up
پشت رو
side
طرف
side
پهلو کناره
on one side
<adv.>
در یک طرف
on one side
<adv.>
یکی انکه
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
side
بر
on the other side
<adv.>
طور دیگر
on the other side
<adv.>
درمقابل
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
along side
در پهلو
side
سمت کنار
side
سو
side
سمت
side
پهلو
side
جنب جانب
side
ضلع
side
کناره
side
طرفداری کردن از
side
در یکسو قرار دادن
side
تیم
side
جهت
along side
در کنار
side with
<idiom>
عاشق چیزی بودن
along side of
درپهلوی
On that side .
درآن طرف
along side
تا کنار
along side of
دربرابر
along side
پهلو به پهلوی
along side of
درقبال
spear side
طرف پدری
sit at my side
درپهلوی من بنشینید
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
side whiskers
سبیل چخماقی
side wall
دیوار پهلویی
side weir
سرریز کناری
side ward
ازپهلو
to win over to one's side
غالب امدن بر
spear side
سلاله ذکور
sunny-side up
<idiom>
تخم مرغ نیمرو
to win over to one's side
مجذوب خود کردن
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
I have a pain in my side.
پهلویم درد می کند
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
side effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
to be on the safe side
باقی نباشد
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
the right side of a fabric
روی پارچه
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
strong side
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
side ward
ضلعی
side ward
پهلویی
side tone
صدای جانبی گوشی
side tone
سایدتون
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
side sweep and over under
فن تندر
side step
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
side step
سویگام
side step
گریز
side step
کنار رفتن
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
side slip
بچه حرامزاده
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
side tone
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
side veiw
نیمرخ
side ward
یک بری
side stream
ریزابه
side walk
پیاده رو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com