Dictiornary-Farsi | equal status persons | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 159 (10 milliseconds)

English	Persian
equal status persons	افراد همپایه


Other Matches

equal	همانند
is not equal to	مساوینیستبا
is equal to or less than	مساوییاکوچکتراز
equal	هم ارز
is equal to	مساویبا
equal	برابر
equal	یکسان
equal	: برابر شدن با مساوی بودن
equal	همگن
equal	هم پایه
equal	همرتبه شبیه
equal	کفو
equal	دقیقاگ معادل
equal	مشابه بودن
One plus one is [equal] two.	یک بعلاوه یک برابر [است با] دو.
let ab be equal to cd	فرض کنیم ab با cd برابرباشد
equal	هم تراز کردن
equal	برابر مساوی
equal	: هم اندازه
the three persons	اقانیم پدرو پسر روح القدس بنابرعقیده نصارا
persons	بشر
persons	وجود ذات
persons	کس
persons	شخصیت
persons	ادم
persons	نفر
persons	شخص
many persons	مردمان بسیار
many persons	خیلی اشخاص
persons	هیکل
the three persons	اقنوم های سه گانه
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
other things being equal	اگر برای چیزهای دیگر نباشد
equal sign	علامت برابری
is approximately equal to	تقرییابرابراستبا
equal angles	اهن نبشی
equal gate	دریچه برابری
equal sign	علامت تساوی
On an equal footing.	بر پایه مساوی
equal time	فیلمتبلیغاتینامزدهایانتخاباتکهازتلویزیونیارادیوپخششود
to be up to the task [to be equal to something] <idiom>	از پس کاری برآمدن
is equal to or greater than	مساوییابزرگتراز
equal angle	آهن نبشی
displaced persons	اشخاص پناهنده
offences against persons	جرائم بر علیه اشخاص
natural persons	اشخاص طبیعی
great persons	مردمان بزرگ
displaced persons	تبعیدیان
knowledge of persons	شناسایی اشخاص
great persons	بزرگانgrandniece
great persons	اشخاص بزرگ
Several persons ( people ).	چندین تن
to respect persons	ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
young persons	نوجوان
young persons	جوان
respect of persons	طرفداری و واهمه از کسان
reliable persons	معتمدین
artificial persons	اشخاص حقوقی
principle of equal advantage	اصل مزیت برابر
equal sacrifice theory	نظریه برابری فداکاری
equal sacrifice theory	مالیات بایدمتناسب با قدرت پرداخت افرادباشد
equal cost lines	خطوط هزینه برابر
line of equal shear	خط همبرش
Equal Opportunities Commission	سازماننافربراجرایقانون
equal appearing intervals	فاصلههای یکسان نما
equal sacrifice theory	برطبق این نظریه
to set up a persons bristles	کسیرابخشم یاهیجان اوردن
persons related to another by descent	اقارب نسبی
to settle a persons hash	کارکسیرا ساختن
persons related to another by marriage	اقارب سببی
persons related to another by parentage	اقارب نسبی
To irritate someone . To get a persons back up.	خلق کسی راتنگ کردن
I shared out the money among four persons.	پول را بین چهار نفر قسمت کردم
to gouge out a persons eye	چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
method of equal appearing intervals	روش فاصلههای یکسان نما
additional bed [accommodation of persons]	تخت خواب اضافه
This car can hold 6 persons comefortably.	دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.	میانه دونفررا بهم زدن
status	وضع
status	وضع اجتماعی یا قانونی
status	کلمهای حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
status	ثباتی که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
status	سیگنال کامپیوتری برای درخواست اطلاعات از وضعیت خط ی ترمینال
status	مشابه 9596
status	یک بیت در کلمه که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت و نتیجه یک عملیات است
status	خط ی در بالا یا پایین صفحه که اطلاعات در مورد کار جاری میدهد روی
status	اهمیت یا موقعیت
status	پایگاه
status	حالت
status	وضعیت
status	حال پایه
status	مقام
status	شان
status quo	وضع فعلی
status quo	وضع کنونی وضع موجود
marital status	وضع تاهل
status quo	وضع موجود
status word	کلمه وضعیت نما
status report	گزارش وضعیت
status register	ثبات وضعیت
nonduty status	حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
status of limitations	قانون مرورزمان
low status	دون پایه
status symbols	نشانهی شان و اعتبار
status symbols	علامت مقام
status symbols	نماد منزلت
status symbol	نشانهی شان و اعتبار
status symbol	علامت مقام
status symbol	نماد منزلت
status quo	وضع کنونی حالت طبیعی
status map	نقشه وضعیت نما
inactive status	خط مشی خاموش
nonpay status	حالت انتظار خدمتی
nonpay status	وضعیت قطع حقوق
control status	وضعیت کنترلی
class status	پایگاه طبقهای
personal status	احوال شخصیه
personnel status	وضعیت پرسنلی
personnel status	وضع افراد
control status	وضعیت کنترل اتش
device status	وضعیت دستگاه
inactive status	وضعیت غیرفعال اتشبارغیرفعال
inactive status	حالت انتساب
high status	بلندپایه
flying status	وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
maintenance status	وضعیت نگهداری
financial status	وضع مالی
duty status	وضعیت خدمتی
mental status	وضع روانی
cirro status	ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
status board	تابلوی نشان دهنده وضعیت
status board	تابلوی وضعیت
status board	تابلو وضعیت
socioeconomic status	پایگاه اجتماعی- اقتصادی
social status	موقعیت اجتماعی
social status	پایگاه اجتماعی
achieved status	پایگاه اکتسابی
status code	رمز وضعیت اماد در یک امادگاه
active status	وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
status enquiry	پرسش نامه وضعیت
caretaker status	وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
status enquiry	پرسش درخصوص وضعیت مشتری
active status	خط مشی فعال توپخانه
professional status	پایگاه حرفهای
citizenship [status of a citizen]	ملیت [حقوق] [سیاست]
key status indicator	نشانگر وضعیت کلید
channel status word	کلمه وضعیت مجرا
It is not much of a reputation (status symbol) for one.	اینهم برای آدم شهرت نشد
program status word	کلمه وضعیت برنامه
two sided disk status	اعلام نصب یک دیسک دو طرفه
program status word	کلمه وضیت برنامه
civil status office	دفتر سجل و احوال
Status . Position and rank.	مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
To preserve the status quo .	وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...]	چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
status quo ante bellum	حالت پیش از جنگ
She is not mindful of her social position ( status ) .	متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
To bring two persons face to face .	دونفر رابا هم روبروکردن