English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
evaluation score نمره ارزیابی
evaluation score نمره ازمایش
Other Matches
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
evaluation ارزیابی کردن تقویم اخبار
self evaluation خودسنجی
evaluation تقویم
evaluation ارزشیابی
evaluation ارزیابی
evaluation سنجش
evaluation عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluation براورد
formative evaluation ارزیابی تکوینی
evaluation report گزارش ارزیابی وضعیت
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
job evaluation ارزشیابی شغلی
job evaluation ارزیابی شغل
make an evaluation ارزیابی کردن
terrain evaluation ارزیابی وضع زمین
terrain evaluation بررسی وضع زمین
supplier evaluation ارزیابی فروشنده
summative evaluation ارزیابی تلخیصی
stock evaluation بررسی موجودی انبار ارزیابی موجودی
project evaluation ارزیابی طرح
performance evaluation ارز یابی کارایی
army training and evaluation program برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
program evaluation review technique (per روش ارزیابی و بررسی برنامه
What is the score? چند به چندیم ؟ ( امتیاز شما ری در بازی )
To keep the score. حساب امتیاز رانگاهداشتن
score out خط زدن
He knows the score . سرش توی حساب است
He knows the score . سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
what is the score هر کدام چند بازی داریم
what is the score حساب برد و باخت چقدراست
to keep score بازی رانگاهداشتن
to keep score حساب
on this score از این حیث
t score نمره T
to know the score <idiom> سری توی حساب داشتن
score it under زیر ان خط بکشید
on this score از این بابت
score نمره اوردن
score نشان
score امتیاز
score امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score خط افتادن
score خط زدن
score نمره
score فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
score پیروزی
score خط
score بریدگی
score نشان معدل
score رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score شیار
score گرم کردن اسب ثبت حرکات
score حساب
score چوب خط نمره
score مارک
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score حساب کردن بحساب اوردن
score تحقیر کردن ثبت کردن
score پوان اوردن
main score نمره اصلی
settle a score with someone <idiom> عین چیزی را به کسی پس دادن
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
stanine score نمره نه بخشی
standardized score نمره بهنجار شده
time score نمره زمانی
standard score نمره معیار
sigma score نمره معیار
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
To score a goal . گل زدن ( درفوتبال وغیره )
score-console صفحهنمایشامتیاز
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
three score and ten هفتاد
test score نمره ازمون
transmuted score نمره تبدیل شده
He told us what the score was. جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
total score نمره کامل
weighted score نمره وزنی
unweighted score نمره غیروزنی
true score نمره حقیقی
box score جدول امتیازها
accuracy score نمره دقت
additional score نمره اضافی
ipsative score نمره نسبی
gross score نمره خام
graphic score نمره نگارهای
grade score نمره کلاسی
gain score نمره افزوده
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
box score نتیجه برد وباخت بازی
box score حساب بازی
error score نمره خطا
deviation score نمره انحراف
derived score نمره اشتقاقی
corrected score نمره اصلاح شده
composite score نمره مرکب
lie score نمره دروغگویی
normalized score نمره هنجار شده
observed score نمره مشاهده شده
score off a person از کسی پیش بردن
score a person بر کسی پیش دستی کردن
score a person از کسی پیش بردن
run up a score قرض بهم رساندن
score keeper منشی
score out that word ان واژه را خط بزنید
score out that word روی ان واژه خط بکشید
real score نمره واقعی
score sheet برگ امتیاز
raw score نمره خام
predicted score نمره پیش بینی شده
perfect score امتیاز کامل
percentile score نمره صدکی
on the score of neglect ازاین حیث
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
score off a person بر کسی پیش دستی کردن
foot score line خط امتیاز انتهایی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
sweeping score line خطکمکنندهامتیاز
segment score number بخششمارهامتیاز
hog score line خطامتیازپایانی
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) . درکارم واردهستم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com