Dictiornary-Farsi | expense accounts | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 64 (5 milliseconds)

English	Persian
expense accounts	حساب هزینه
expense accounts	صورت هزینه حساب خرج
expense accounts	حساب مخارج


Other Matches

accounts	حسابها
accounts	دفاتر
by all accounts	طبق گزارشهای [اطلاعات] داده شده
checking accounts	حساب جاری بانکی
checking accounts	حساب جاری
current accounts	حساب جاری
bank accounts	حساب بانکی
accounts package	نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
depaartment of accounts	اداره محاسبات
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
financial accounts	حساب های مالی
income accounts	حساب های درآمد
accounts payable	حساب قابل پرداخت
I have settled all my accounts.	همه حساب هایم را صاف کردم
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
to verify the accounts	رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
the investigation of accounts	رسیدگی بحساب
outstanding accounts	حسابهای پرداخت نشده
outstanding accounts	حساب های معوق
manipulation of accounts	حسابسازی
manipulate accounts	حسابسازی کردن
deposit accounts	حساب سپرده
deposit accounts	حساب پس انداز
budgetary accounts	حسابهای تخمینی
at someone expense	به هزینه
expense	خرج
expense	برامد
expense	فدیه
expense	مصرف
at someone expense	به خرج
at the expense of	بهزینه
expense	هزینه
at the expense of	بخرج
You need spare no expense .	نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
to make an expense	خرج
travelling expense	هزینه سفر
transportation expense	خرج سفر
expense account	حساب مخارج
all-expense tour	گشت بسته ای
all-expense tour	مسافرت بسته بندی
expense account	صورت هزینه حساب خرج
at the expense of recovery	در هزینه های بازیابی
to go to [great] expense <idiom>	خود را به خرج [زیاد] انداختن [اصطلاح روزمره]
to make an expense	کردن
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
capitalized expense	در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
average expense	هزینه متوسط
deferred expense	هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
elements of expense	عوامل هزینهای
free of expense	مجانی
free of expense	بیخرج
expense account	حساب هزینه
elements of expense	عوامل تولید هزینه
to indemnify any one's expense	هزینه کسیرا جبران کردن
to blow the expense	بی پرواخرج کردن
light expense	هزینه کم
light expense	خرج کم
to live at the expense of society	روی دوش جامعه زندگی
We had our lunch at companys expense .	بخرج شرکت نهار خوردیم
to live at the expense of society	بار دیگران شدن