English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
export charge تعرفه صادرات
export charge هزینه صادرات
export charge حقوق صادرات
Other Matches
Our export to ... صدرات ما به ...
export صادرات
export [to] صدور [به]
re export دوباره بیرون فرستادن
re export دوباره صادر کردن
export صادر کردن
export بیرون بردن کالای صادره
export صدور
export ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض
export dependence وابستگی صادرات
export pipeline خطلولهبیرونی
volume of export حجم صادرات
export promotion توسعه صادرات
import and export واردات و صادرات
export bounty جایزه صدور
export credits اعتبارات صادراتی
export incentive انگیزه صادرات
export incentive تشویق دولت در جهت صادرات
export incentives مشوقهای صادراتی
export industry صنعت صادراتی
export licence پروانه صادرات
export licence پروانه صدور
export licence جواز صدور مجوز صدور
export multiplier ضریب بهم فزاینده صادرات
export packing بسته بندی صادراتی
export promotion افزایش صادرات
export quotus سهمیه صادرات
export surplus مازاد صادرات
export tax مالیات بر صادرات
export licence جوازصادرات
data export صدور داده
export duty تعرفه صادرات
export tariff تعرفه صادرات
export duty هزینه صادرات
export tariff هزینه صادرات
export duty حقوق صادرات
export tariff حقوق صادرات
export documents اسناد صادرات
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
the export of ... is granted the premium. صدور ... جایزه دارد.
gold export point قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
export import bank بانک صادرات واردات
production/export riser system صادراتدستگاهپایه
production/export riser system تولیدات
charge دستگاه با ماده منفجره
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> مسئول بودن
on charge of به اتهام
like charge شارژ همنام
take over in charge تحت اختیار دراوردن
in charge متصدی
take over in charge تصدی
charge تصدی
in charge <adj.> پاسخگو
in charge <adj.> مسئول
like charge قطبهای همنام
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
be charge with متهم شدن به
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge اتهام
charge حمله به حریف
charge خطای حمله
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge بار
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge خرج منفجره
charge خرج
charge بار کردن
charge شارژ کردن شارژ
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge محفظهای
charge بدهکار کردن
charge پر کردن
charge متهم کردن
charge بار الکتریکی
charge موردحمایت
charge حمله اتهام
charge زیربار کشیدن
charge عهده داری
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge هزینه
charge وزن
charge بار مسئولیت
charge گماشتن
charge عهده دارکردن
charge متهم ساختن
charge پرکردن
charge مطالبه بها
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
tapering charge پر کردن شیبدار
supplementary charge خرج تکمیلی
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
surface charge بار سطحی
to give in charge سپردن
tas de charge پاطاق
service charge انعام
service charge اضافه کار
charge indicator اندازهشارژ
zero charge potential پتانسیل بار صفر
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
volume charge بار حجمی
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
toll charge باج
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge خرج چسبنده
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge بار چرخان
section charge خرج جزء جزء
shaped charge خرج گود
shaped charge خرج مقعر
snow charge بار برف
soaking charge بار سولفات زدای
section charge خرج چند قسمتی
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
statement of charge اعلام اتهامات
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
propellant charge خرج پرتاب
propelling charge خرج پرتاب
propelling charge خرج
static charge برق ساکن
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
residual charge بار الکتریکی مانده
space charge ناحیه بار فضا
satchel charge خرج خورجینی
space charge بار پیرامونی
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
to charge the battery باتری را بار کردن
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
depth charge بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
community charge گونهایمالیات
charge nurse سر پرستار
charge hand کارگر معمولی
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charge خرج عمیق
depth charge خرج زیرابی بمب زیرابی
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
powder charge خرج پرتاب گلوله
free of charge مجانی
charge cavity فرفیت بار
charge d'affaires کاردار
charge d'affaires نایب سفارت
explosive charge خرج سوختار
explosive charge خرج منفجره
equalizing charge بار برابرکننده
electronic charge بار بنیادین
electron charge بار الکترون
electric charge بار برقی
electric charge بار الکتریکی
satchel charge خرج کیسهای
charge balance موازنه بار
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
free of charge معاف از حقوق گمرکی
free of charge رایگان
formal charge بار قراردادی
extra charge هزینه فوق العاده
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
bursting charge خرج تلاش
bursting charge خرج منفجرکننده
carrying charge هزینه حمل و نقل
charge a kiln چیدن کوره
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge account حساب بدهی مشتری
effective charge بار موثر
diamond charge خرج چهارگوش
diamond charge خرج مربع شکل
conservation of charge بقای بار الکتریکی
condenser charge بار خازن
collection charge هزینه وصول مطالبات
collection charge هزینه وصول
charge with a fault تخط ئه کردن
charge d'affaires کاردار سفارت
charge pits چالههای خرج
charge of the electron بار الکترون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com