English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
extraction point محل استخراج
Other Matches
extraction عصاره گیری
extraction تقطیر کشش
extraction اقتباس اصل
extraction ریشه
extraction بیرون کشیدن
extraction خارج کردن
extraction اصل ونسب
extraction استخراج
extraction خلاصه
extraction مستخرجه از
extraction عمل اخراج در عمل سلاح
extraction عصاره
copper extraction برون کشیدن مس
extraction zone منطقه پرتاب بار
silver extraction استخراج نقره
oxygen extraction جذب اکسیژن
copper extraction استخراج مس
air extraction پرتاب بار از هواپیما
water extraction آبگیری [پس از شستشو]
water extraction آبکشی
acid extraction استخراج اسیدی
gravity extraction بیرون ریختن یا پرتاب بار ازهواپیما با استفاده از سقوط ازاد
extraction of bitumen استخراج قیر
extraction of copper استخراج مس
extraction parchute چتر پرتاب باز
extraction parchute چتر بارریزی از هواپیما
feature extraction استخراج خصیصه
extraction solvent حلال استخراج کننده
extraction thimble انگشتانه استخراج
air extraction پرتاب بار
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
solvent extraction unit واحداستخراجحلال
practical extraction and report language زبان برنامه نویسی مفسر
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point out <idiom> توضیح دادن
point نشان میدهد
point مقصود
point محل یا موقعیت
point پوینت
point اصل
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
the point is اصل مطلب این است
point نقطه نوک
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point دماغه
point حد
point جهت مرحله
point نقطه گذاری کردن
point محل مرکز
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point درصد
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point محل
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point پایان
in point در خور
in point بجا
The point is that… چیزی که هست
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
in point مناسب
far point برد بینایی
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
on the point of going در شرف رفتن
not to point بیرون از موضوع
point ماده اصل
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point نمره درس پوان
point هدف
point مسیر
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point مرحله قله
point تیزکردن
not to point پرت بیجا
point نکته
not to the point خارج از موضوع
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
to point to something به چیزی متوجه کردن
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
to point to something به چیزی اشاره کردن
point نوک
point سر
point نقطه
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
near point نقطه نزدیک
point گوشه دارکردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point به سمت متوجه کردن
point خاطر نشان کردن
point نشان دادن
point متوجه ساختن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point راس
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point امتیاز
point رسد نوک
point اشاره کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point باریک کردن
point نوک گذاشتن
point نوکدار کردن
octal point ممیز هشت هشتی
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
objective point سمت مورد توجه
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
offset point در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
point system شرط بندی براساس امتیاز
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
symmetry point نقطه تقارن
point of weld نقطه جوش
point of symmetry نقطه تقارن
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
point of support تکیه گاه
point size اینچ
objective point مقصد
point of support نقطه اتکا
point plotting رسم نقطه
point protector سرمداد
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of sight نقطه دید
point scale مقیاس امتیازی
point target هدف کوچک
radix point نقطه مبنا
release point نقطه رهایی
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
reference point نقطه مبنا
reentry point نقطه بازگشت
reentry point نقطه باز گذشت
rear point اخرین قسمت عقب دار
rear point قسمت نوک عقب دار
nodal point نقطه گرهی
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه ایست
radix point نقطه ممیز
radix point ممیز
quiescent point نقطه استراحت
point target اماج نقطهای
object point سمت مورد توجه
null point نقطه صفر
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
nodal point نقطه اغاز
penetration point درجه نفوذ
point bland از دهانه لوله
point bland نزدیک به دهانه لوله
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact تماس نقطهای
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point d'appui پایه
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
point defect نقص نقطهای
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com