English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 39 (1 milliseconds)
English Persian
factory rugs فرش ماشینی
Other Matches
rugs فرش کردن
rugs قالیچه
Polonaise rugs فرش های لهستانی
tribial rugs فرش های عشایری [فرش های ایلی] [اینگونه فرش ها ریشه در آداب و رسوم و فرهنگ هر منطقه داشته و تابلوئی از زندگی ایشان را به نقش می کشد.]
tufted rugs فرش ماشینی
Turkaman rugs فرش های ترکمن [اینگونه فرش ها دارای طرح های ساده و هندسی شکل می باشند و غالبا زمینه قرمز یا قهوه ای ته قرمز با لبه ها و نوارهای سفید رنگ بافته می شوند.]
Murghi rugs فرش های مرغی [این طرح در فرش های جنوب ایران بیشتر دیده شده و نمادی از مرغ یا خروس را بصورت شکل هندسی نشان می دهد.]
historical rugs قالی های قدیمی، آنتیک و موزه ای [مثل فرش شیخ صفی، فرش پازیریک، فرش چلسی، فرش دادلی، فرش گوهر، فرش شکارگاهی وین و فرش توپکاپی]
palace rugs قالی های درباری [قالی های قصری]
divan rugs فرش های تالاری و درباری
decorative rugs قالیچه های تابلویی [که بصورت سفارشی و در تعداد کم تولید می شود.]
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
dating rugs [antique] فرش عتیقه [قدیمی]
ex factory تحویل در کارخانه
factory مرکز تولید
factory کارخانه
factory قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factory ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory-spun نخ کارخانه ای
factory-spun نخ ماشین ریس
factory ship قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
factory production تولید کارخانهای
factory chimney دودکش کارخانه
factory economy اقتصاد کارخانهای
factory order سفارش ساخت
cotton factory کارخانه نخ ریسی
factory system نظام کارخانهای
factory team تیم کارخانه اتومبیل سازی
pottery factory کارخانه چینی سازی
bomb factory مکانغیرقانونیساختبمب
factory farming یکجورسیستممزرعهداریکهدرآنبهحیواناتغذایمخصوصدادهمیشودتاسریعتررشدکنند
factory floor بخشکارگریکارخانه
car factory کارخانه خودروسازی
spinning factory کارخانه نخ ریسی
Its no joke running a factory . اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
He is running ( runs ) the factory . او کارخانه را می گرداند
computer aided factory management مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com