Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 162 (8 milliseconds)
English	Persian
fair competition	رقابت عادلانه
fair competition	رقابت منصفانه
Other Matches
competition	بازار ازاد
competition	همکاری
competition	همچشمی
competition	رقابت
competition	مسابقه
competition	رقابت
competition	مسابقه
competition	هم چشمی سبقت جویی
competition	هم اوری
competition	سبقت جوئی
competition	هم چشمی
competition	رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
competition rules	قوانین رقابت
competition cost	هزینههای رقابتی
competition clause	شرط ممانعت از دخول دیگران
to show somebody up [in a competition]	از کسی جلو زدن [در مسابقه ورزشی]
competition conditions	شرایط رقابت
destructive competition	رقابت زیان اور
knockout competition	مسابقههای حذفی
theoretical competition	رقابت نظری
partial competition	رقابت جزئی
theoretical competition	رقابت فرضی
unfair competition	رقابت ناعادلانه
workable competition	رقابت عملی
to show somebody up [in a competition]	کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
imperfect competition	رقابت ناقص
imperfect competition	حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
interscholastic competition	مسابقه اموزشگاه ها
monopolistic competition	رقابت انحصاری
natural competition	رقابت طبیعی
atomistic competition	رقابت ذرهای
nonprice competition	رقابت غیر قیمتی
free competition	رقابت ازاد
perfect competition	رقابت کامل
destructive competition	رقابت مخرب
to bar somebody from a competition	شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
pure competition	رقابت کامل
pure competition	رقابت خالص
pure competition	رقابت محض
The results of the competition were announced .	نتایج مسابقه اعلام شد
age group competition	مسابقه برحسب گروه سنی
theory of monoplistic competition	نظریه رقابت انحصاری
cut throat competition	رقابت بیرحمانه
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
competition oriented pricing	قیمت گذاری رقابت امیز
perfecting bail competition	رقابت کامل
cut throat competition	رقابت ادمکشانه
european community competition rules	مقررات رقابت در جامعه اروپا
You are not being fair .	کم لطفی می فرمایید
It is not fair that . . .	آخر انصاف نیست که …
fair <adj.>	منظم
that is not fair	این انصاف نیست
this is not fair	این انصاف نیست
fair value	قیمت عادله
fair	نمایشگاه کالا
fair	بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair	منصف
fair	بیطرفانه
fair	منصفانه
fair	بی طرفانه
fair	بازارمکاره
fair <adj.>	مرتب
fair	زیبا
fair	لطیف
fair	نسبتا خوب متوسط
fair	بور
fair	بدون ابر منصف
fair	نمایشگاه
a fair comment	نظر بی طرفانه
play fair	مردانه بازی کردن
to bid fair	اختمال یا امیدواری دادن
play fair	مردانه معامله کردن
fair faced	حق به جانب
the fair sex	جنس لطیف یعنی زن
fair game	دست انداختنی
fair game	مسخره کردنی
fair sex	جنس لطیف
fair sex	زنان
He shed his fair.	ترسش ریخت
fair shake <idiom>	رفتار درست
fair play <idiom>	عدالت ،مساوی ،عمل درست
fair and square <idiom>	راست وبی پرده
fair game	طعمهی حاضر و آماده
the fair sex	از مابهتران
to play fair	مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
fair game	آماج روا
as fair as a rose <idiom>	مثل ماه
fair game	شکار مجاز
fair game	شکار قانونی
fair game <idiom>	موضوع تهاجم
fair-weather	بی وفا
fair maid	یکجورشاه ماهی یاساردین
fair market	هفته بازار
fair market	بازار مکاره
fair-weather	درخورهوای صاف
fair mindedness	انصاف
fair-weather	نیم راه
fair-weather	خوب هنگام هوای صاف
fair mindedness	بیطرفی
fair mindedness	ازادگی ازتعصب
trade fair	نمایشگاه تجاری
fair price	قیمت منصفانه
fair haired	موبور
fair play	رازی
fair play	شرایط برابر
fair arbitration	حکومت عدل
county fair	بازار روز
fair catch	بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
fair deal	سیاست منصفانه
fair deal	روش منصفانه
fair drawing	تصویر مناسب
county fair	بازار مکاره
fair drawing	طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
fair copies	نسخه درست
fair faced	خوبرو
fair play	انصاف
fair price	قیمت عادلانه
fair price	قیمت مناسب
fair trade	تجارت منصفانه
fair trade	تجارت عادلانه
fair minded	خالی از اغراض
trade fair	نمایشگاه بازرگانی
fair weather	دارای هوای صاف
fair weather	مناسب برای
fair weather	بی وفا
fair weather	نیم راه
fair wind	باد موافق
fair copy	نسخه درست
fancy fair	بازارکالای تجملی
fair trade	کسب حلال
fair territory	محدوده خطا
fair spoken	خوش بیان
fair return	بازده منصفانه
fair spoken	ملایم
fair return	بازده عادلانه
fair price	قیمت بیطرفانه
fair tide	جریان اب موافق
fair trade	تجارت مشروع
fair trade	کسب منصفانه
fair spoken	مودب
culture fair tests	ازمونهای فرهنگ- نابسته
fair-weather friend	رفیق نیمه راهه
fair-weather friend	آدم بی وفا
fair average quality	کیفیت متوسط مناسب
fair wear and tear	خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
fair trade laws	قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
the weather inclines to fair	هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
tradition of fair authority	حدیث حسن
fair or clean copy	پاکنویس
Please be unbiased(fair,objective).	تعصب بخرج ندهید
There was no end of visitors at the fair.	تا دلت بخواهد در نمایشگاه آدم بود
overseas trade fair	نمایشگاه بین المللی بازرگانی
fair-weather friend <idiom>	شخصی که تنها دوست است
fair damages [Law]	جبران خسارت عادلانه
fair equivalent remuneration	اجرت المثل
reasonable of average wage fair	اجرت المثل
fair words butter no parsnips	به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
A fair face may hide a foul heart. <proverb>	از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
The fair sex The female sex.	جنس لطیف ( مؤنث )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com