English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
fair return بازده عادلانه
fair return بازده منصفانه
Other Matches
that is not fair این انصاف نیست
fair بی طرفانه
fair نمایشگاه
fair بدون ابر منصف
fair بور
fair نسبتا خوب متوسط
fair زیبا
fair بازارمکاره
fair نمایشگاه کالا
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
this is not fair این انصاف نیست
fair value قیمت عادله
fair <adj.> منظم
fair بیطرفانه
fair منصفانه
fair منصف
It is not fair that . . . آخر انصاف نیست که …
You are not being fair . کم لطفی می فرمایید
fair <adj.> مرتب
fair لطیف
fair weather نیم راه
fair territory محدوده خطا
fair tide جریان اب موافق
fair trade تجارت مشروع
fair trade کسب منصفانه
fair trade کسب حلال
fair competition رقابت منصفانه
fair competition رقابت عادلانه
fair catch بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
fair arbitration حکومت عدل
fair wind باد موافق
fair weather دارای هوای صاف
fair weather مناسب برای
fair deal سیاست منصفانه
county fair بازار روز
county fair بازار مکاره
fair weather بی وفا
fancy fair بازارکالای تجملی
fair price قیمت بیطرفانه
fair spoken ملایم
fair faced خوبرو
fair faced حق به جانب
fair haired موبور
fair maid یکجورشاه ماهی یاساردین
fair market هفته بازار
fair market بازار مکاره
fair mindedness ازادگی ازتعصب
fair minded خالی از اغراض
fair mindedness انصاف
fair trade تجارت عادلانه
fair trade تجارت منصفانه
fair spoken مودب
fair spoken خوش بیان
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
fair price قیمت مناسب
fair price قیمت عادلانه
fair deal روش منصفانه
fair price قیمت منصفانه
fair drawing تصویر مناسب
fair mindedness بیطرفی
play fair مردانه معامله کردن
fair game شکار قانونی
fair game آماج روا
fair game طعمهی حاضر و آماده
fair game دست انداختنی
fair game مسخره کردنی
fair sex جنس لطیف
fair sex زنان
He shed his fair. ترسش ریخت
fair and square <idiom> راست وبی پرده
fair game <idiom> موضوع تهاجم
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
fair shake <idiom> رفتار درست
fair copy نسخه درست
a fair comment نظر بی طرفانه
as fair as a rose <idiom> مثل ماه
trade fair نمایشگاه بازرگانی
trade fair نمایشگاه تجاری
fair copies نسخه درست
fair play رازی
play fair مردانه بازی کردن
the fair sex جنس لطیف یعنی زن
the fair sex از مابهتران
to bid fair اختمال یا امیدواری دادن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
fair game شکار مجاز
fair play انصاف
fair-weather درخورهوای صاف
fair-weather بی وفا
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
fair-weather نیم راه
fair play شرایط برابر
fair-weather friend آدم بی وفا
tradition of fair authority حدیث حسن
fair-weather friend رفیق نیمه راهه
Please be unbiased(fair,objective). تعصب بخرج ندهید
fair damages [Law] جبران خسارت عادلانه
the weather inclines to fair هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
overseas trade fair نمایشگاه بین المللی بازرگانی
fair wear and tear خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
There was no end of visitors at the fair. تا دلت بخواهد در نمایشگاه آدم بود
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
fair or clean copy پاکنویس
fair equivalent remuneration اجرت المثل
fair average quality کیفیت متوسط مناسب
culture fair tests ازمونهای فرهنگ- نابسته
fair words butter no parsnips به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
reasonable of average wage fair اجرت المثل
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return عودت دادن
return اعاده بازگشت
return عودت
return مراجعت کردن عکس العمل
return گزارش رسمی
non return to zero بدون بازگشت به صفر
return گزارش دادن
in return درعوض [کاری]
return گزارش نهایی هیات تحقیق
return مراجعت
return to zero بازگشت به صفر
return to zero با بازگشت به صفر
return کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
to return a v to any one کسی رابازدیدکردن ببازدیدکسی رفتن
return کلید Return
return نشانههای انتهای خط
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
return آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
return پس فرستادن عودت
return عملکرد کارکرد
return بازگشت
return [on something] سود
return [on something] محصول
return [on something] فایده
return درامد
return بازده
return اعاده
return رجعت
return مراجعت کردن
return برگشتن
return مراجعت برگرداندن
return برگشت
in return for بجای
in return for عوض
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
in return در تلافی [کاری]
in return به جای [کاری]
return عایدی
return [on something] نرخ بازدهی
return [on something] درآمد
in return for درعوض
return [on something] نرخ بازده
A fair face may hide a foul heart. <proverb> از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد. [ضرب المثل]
average return بازده متوسط
ball return بازگشت گوی بولینگ
by return of post با نخستین پست
carraiage return سر سطر رفتن
carriage return بازگشت نورد
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
terrain return اکوی زمینی
terrain return انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
return ticket بلیط رفت و برگشت
till his return تا موقع برگشتن او
to bring a return درامد دادن
return flight پرواز برگشت
rate of return نرخ بازدهی
return match بازیبرگشت
day return بلیط رفتو برگشت
return spring فنرارتجاعی
return air بازگشتهوا
return ticket بلیط دوسره
return tickets بلیط دوسره
track return مدار برگشت
to return a greeting جواب سلام دادن
automatic return سیستم عودت خودکار وسایل
short return برگشت کوتاه
to return a visit بازدید کردن
diminishing return بازده نزولی
carriage return سر سطر رفتن
please return the book خواهشمندم کتاب را برگردانید
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
radar return انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
rate of return نرخ بازده
ration return اسناد هزینه جیره
ration return اسنادجیره
return perion زمان برگشت
return perion دوره تناوب
return a negative پاسخ منفی دادن
return account حساب بازگشت
return account صورتحسابی که به برات رجوعی ضمیمه میشود
carriage return سیگنال یا کلیدی که به شروع خط بعد کاغذ یا صفحه نمایش می رود
decreasing return بازده نزولی
constant return بازده ثابت
carriage return تعویض سطر Return/Enter
grid return سیم برگشت
grid return سیم برگشت شبکه
ground return بازتاب زمینی
ground return برگشت زمینی
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com