English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English Persian
family of the prophet اهل بیت پیامبر
Other Matches
prophet پیغمبر
the prophet حضرت رسول حضرت محمد
the prophet پپیغمبر
prophet پیامبر
prophet نبی
prophet's green رنگ سبز نبی [این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
descendants of the prophet سادات
prophet's tradition حدیث نبوی
the prophet's nocturanal heaven the to jorney معراج
pseudo prophet پیغمبر دروغی
companions of the prophet اصحاب پیامبر
pseudo prophet پیغمبر نما
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
helpers of the prophet in medina انصار
family name اسم خانوادگی
family name نام فامیلی
family name نام خانوادگی
family خانوار
in a family way <idiom> حامله بودن
in the family way ابستن
family اهل
family خاندان
family خانواده
family عیال
family فامیلی
family زوجه
in a family way ازادانه
in a family way بی رودربایستی
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family تیره
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man مرد عیالوار
to maintain one's family نگهداری کردن
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
patronymic family خانواده پدرنامی
to maintain one's family خانواده خود را
of a noble family نجیب
of a noble family اصیل
matronymic family خانواده مادرنامی
occupational family گروه شغلی
member of a family عضو خانواده
family man زن و بچهدار
family man مرد خانوادهدار
family man عیالمند
woodwind family خانوادهسازهایبادی
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves دسته توابع [ریاضی]
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
violin family انواعویلونها
family tent چادرخانوادگی
brass family خانوادهسازهایبادی
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family man زن و بچه دوست
family men مرد عیالوار
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
family men عیالمند
family men دارای نانخور
family men مرد خانواده - دوست
family men زن و بچه دوست
family doctors پزشک خانواده
family planning برنامه ریزی خانواده
family planning تنظیم خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
extended family خانواده گسترده
family names نام خانوادگی
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
nuclear family خانواده هستهای
family names اسم خانوادگی
family doctor پزشک خانواده
family names نام فامیلی
family allowance مدد معاش
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family law حقوق خانواده
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
gas family خانواده گاز
family of computers خانواده کامپیوترها
family size تعداد افراد خانواده
family structure ساخت خانواده
family therapy خانواده درمانی
font family خانواده فونت
handicapped with a family پابست عیال
handicapped with a family گرفتارخانواده
family industry صنعت خانوادگی
family farm مزرعه خانوادگی
family expenditure هزینه خانوار
family allowance معاش اولاد حق اولاد
family allowances مقرری خانوادگی
family allowances کمک دولت به خانوارها
family asset دارائی خانوادگی
family background پیشینه خانوادگی
family budget بودجه خانواده
family budget بودجه خانوار
family expenditure هزینه خانواده
family check کیش همگانی
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
extended family system نظام فامیلی گسترده
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
descendanbts of the family or tribe بنی
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
motorola 000 family خانواده موتورولا
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com