English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
fashion plate شکل یا عکس ژونال مد
fashion plate ادم شیک پوش
Other Matches
out of fashion غیر متداول
fashion مد
fashion بشکل در اوردن
fashion درست کردن
fashion مد ساختن
fashion اسلوب
fashion سبک
fashion look لباس و آرایش طبق مد روز
fashion شکل
fashion رسم
in fashion متداول
in fashion مرسوم
new fashion طرز نوین
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
to go out of fashion ازمدافتادن
To go out o fashion . از مد افتادن
come into fashion <idiom> مدشدن
fashion طرز طریقه
fashion طرز
fashion روش
the whirligig of fashion دوران دایمی مد
To become fashionable . To come into fashion . مد شدن
To go out of fashion (style). بدام افتادم
fashion monger ادم خودساز
This is the latest mens fashion. این آخرین مد لباس مردانه است
She was dressed in the latest fashion . آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
a plate یک بشقاب
plate بقدر یک بشقاب
plate قاب
plate لوحه روکش
plate متورق کردن
plate اندودن
Could we have a plate please? ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
plate روکش کردن
plate : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plate پلاک
x plate صفحات قائم موازی در لوله اشعه کاتدی
L-plate تحتتعلیم
plate صفحه فلزی ورقه
plate صفحه
plate لوح
plate صفحه اند
plate لوحه
plate :بشقاب
plate ورقه اهن
plate پلیت
plate تسمه
plate کلیشه
plate شیشه
plate پلاکهای توضیحات دستگاهها
plate ورقه تنکه
plate زره پوش کردن
plate اب دادن
plate روپوش دادن
plate زره
plate نعل اسب
plate ورقه
plate shears قیچی ورق بر
plate strap تسمه صفحه
plate spring فنر بشقابکی
silver plate اب نقره
silver plate فرف نقره
plate valve سوپاپ بشقابکی
pole plate حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
positive plate صفحه مثبت
shielded plate صفحه محافظ
screw=plate حدیده
screw plate حدیده
silver plate نقره اندود
screw plate مفتول کش
silver plate بانقره اندودن
rating plate پلاک مشخصات
rating plate صفحه مشخصات
plate roll غستگاه نورد صفحه
plate rheostat رئوستای صفحهای
plate rectifier یکسوسازاندی
plate layer متصدی تعمیر خط اهن
plate girder تیر ساخته شده از تسمه
plate condenser خازن صفحهای
plate clutch کلاج دیسکی
plate clutch کلاج صفحهای
plate circuit مدار صفحه اند
plate capacitor خازن صفحهای
plate basket سبد قاشق و چنگال
pattern plate صفحه مدل
nickel plate اب نیکل دادن گالوانیکی
plate mark نشان عیار
plate mark انگ
plate rectifier یکسوساز صفحه
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
plate pulsing ضربه گری صفحه اند
plate puller انبر صفحه باتری
plate proof نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
plate press پرس صفحه باتری
plate point نقطه پلیت
plate mill غستگاه نورد صفحه
plate mill دستگاه فرز غلطکی
plate mark طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
rating plate پلاک قدرت
sole plate بالشتک
paper plate بشقاب کاغذی
sill plate صفحهپایه
side plate پیشدستی
salad plate بشقابسالادخوری
reel plate صفحهقرقرهای
pressure plate صفحهنگهدار
plate grid صفحهمشبک
pad plate صفحهلایی
needle plate صفحهسوزنی
mounting plate صفحهپایه
home plate صفحهبازی
slide plate صفحهلغزان
specification plate صفحهاختصاصی
finger-plate ورق دست خور
crown-plate بالشتک
There is a plate missing. یک بشقاب کم است.
Could we have a plate for the child? آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
The plate is chipped. لبه بشقاب پریده است
warning plate صفحههشدار
warming plate صفحهگرم کننده
top plate صفحهبالایی
strike plate صفحهتوپی
splash plate صفحهآبپاش
foot plate صفحه پایه
escutcheon plate صفحهروقفلی
double plate صفحهیدوبله
tin plate حلبی
tie plate بالشتک ریل
theoretical plate بشقابک نظری
tally plate برچسب تست
tally plate برچسب ازمایش
surface plate تراز فلزی یا اهنی
surface plate تراز
stencil plate الگوی نقشه برداری
spring plate صفحه فنری
pitcher's plate صفحهاتصال
union plate صفحه چند چشمی
dinner plate بشقابپلوخوری
armoured plate ورقهزرهی
absorbing plate صفحه جاذب
license plate پلاک
license plate نمرهی اتومبیل
book plate برچسب کتاب
wobble plate دیسکی که بصورت لولایی یاصلب به عنوان مکانیزم حرکت دهنده روی شفت نصب شده است
wobble plate صفحه جنبان
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
wall plate زیرسری
sole plate کف پنجره
plate of a capacitor جوشن خازن
breast plate زره سینه
bottom plate صفحه مبنا
bolster plate صفحه برای مهار کردن
boiler plate سطح یخزده و سفت برف
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
bed plate پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
bed plate صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
bearing plate صفحه تکیه گاه
bearing plate صفحه اتکاء
battery plate صفحه باتری
base plate صفحه زیر ستون
breast plate سینه بند اسب
bridge plate پل بین سکوی بارگیری وخودرو
condenser plate جوشن خازن
chrome plate روکش کردن با کروم
chain plate صفحه فلزی کنار قایق برای بستن بادبان
centre plate keel drop
cap plate سرستون
cadminum plate ابکاری کادمیومی کردن
butt plate صفحه فلزی روی ته قنداق تفنگ
butt plate صفحه ته قنداق تفنگ
butt plate صفحه کف قنداق
buckled plate صفحه تاشده
buckled plate صفحه دولا شده
base plate صفحه پای ستون
baffle plate موج گیر
baffle plate سپر
anchor plate سپر
active plate صفحه موثر
hot-plate اجاق برقی
hot-plate صفحه داغ
hot-plate چراغ خوراک پزی برقی یانفتی ویا گازی
hot plate اجاق برقی
hot plate صفحه داغ
hot plate چراغ خوراک پزی برقی یانفتی ویا گازی
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
plate glass شیشه لوحی
number plate پلاک علائم مشخصه
anchorage plate صفحه مهاری
angle plate صفحه زاویه دار
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
back plate صفحه متحرکی که سیلندرچرخ و کفشکها روی ان سوار میشوند
armor plate ورق زرهی
armor plate زره دار کردن پوشاندن بازره
armor plate حفاظ یا پوشش زرهی
armor plate زره
arched plate صفحه قوس دار
plate voltage ولتاژ اندی
plate supply تغذیه صفحه
plate saturation اشباع اند
plate current جریان صفحه اند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com