English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
field allowance فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
Other Matches
allowance مزایا
allowance اعطاء
allowance اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowance اجازه دادن
allowance جیره حق معاش
allowance میزان مجاز
allowance سهمیه
allowance مقرری مستمری
allowance کمک هزینه
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
allowance فوق العاده و هزینهء سفر
allowance مددمعاش
allowance پاداش
allowance تخفیف مقرری
allowance تخفیف وزن بار اسب
allowance فوق العاده
authorized allowance سهمیه مجاز
authorized allowance مزایا مزایای قانونی
basic allowance شارژ انبار
basic allowance سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
mobility allowance پولیکهدولتبهافرادمعلولمیدهد
quarters allowance حق مسکن
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
seam allowance اختلافدرز
yearly allowance مقرری سالیانه
victualling allowance جیره روزانه
allowance for anticipated losses stock
travel allowance خرج سفر
allowance for anticipated سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
allowance for depreciation ذخیره استهلاک
allowance method روش ایجاد ذخیره
travel allowance فوق العاده سفر هزینه سفر
bend allowance فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
to make allowance در نظر گرفتن
fitting allowance کاملا" اندازه
ration allowance حق جیره
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
serverance allowance حق بدی هوا
delay allowance زمان تقسیم
ration allowance پول جیره
ration allowance حق معاش
quantity allowance تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
quantity allowance تخفیف کلی
monthly allowance مقر ری ماهیانه
monthly allowance ماهیانه
family allowance مدد معاش
family allowance معاش اولاد حق اولاد
machining allowance تراش خور
fitting allowance فوق العاده مناسب
subsistence allowance مد د
to make allowance منظور کردن
cashier's allowance کسر صندوق
table of allowance جدول سهمیه مجاز
authorized allowance حق
weekly allowance هفتگی
subsistence allowance معاش
common table of allowance جداول سهمیه عمومی
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
basic allowance for subsistence حق معاش
basic allowance for subsistence جیره نقدی
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
basic allowance for quarters حق مسکن
consolidated table of allowance جدول سهمیه عمومی
current operating allowance سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
dailgy food allowance جیره روزانه
authorized allowance supplies سهمیه اماد مجاز
consolidated table of allowance جدول سهمیه مشترک
field name نام فیلد
zero field میدان صفر
zero field بی میدان
right field سمتراستزمین
zero field بی حوزه
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field رشته [دانشی]
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to take the field جنگ اغازکردن
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field زمین بازی
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field رشته
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field نوشتن داده روی PROM
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field پایکار
field بمیدان یا صحرا رفتن
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field حوزه
field میدانه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مشابه 4036
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field دشت
field دایره
field زمین
field میدان دید
field دشت کشتزار
field صحرا
field فرودگاه
field شاخه [دانشی]
field فیلد
field میدان رزم صحرا
field میدان
field خارج اداره یا کارخانه
field کارگاه
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field زمینه رزمی صحرایی
field theory نظریه میدانی
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
field template الگوی فیلد
field study بررسی میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field strength شدت میدان
field template قالب فیلد
field theory تئوری میدان ها
field work پژوهش میدانی
field work کار در صحرا
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
field work کار صحرایی
fixed field میدان ثابت
flying field میدان فرودگاه
force field میدان نیرو
free field میدان عمل ازاد
free field حوزه ازاد
gold field ناحیه زرخیز
field wire سیم جنگی
field wire سیم صحرایی
field theory نظریه اساسی میدان
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field trip گردش علمی
field worker پژوهشگر میدانی
field type از نوع جنگی
field type نوع رزمی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field winding سیم پیچی میدان
grain field کشتزار
field officer افسر عملیات صحرایی
field of view میدان دید
visual field میدان دید
field of regard میدان دید
field piece توپ صحرائی
field of play پیست شمشیربازی
field of play زمین بازی
field of honor صحنه دوئل
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field of view منظره
field of vision میدان دید
field officer افسر رزمی
field of vision میدان بینایی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field privilege امتیاز فیلد
field radio بی سیم صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field ration جیره صحرایی
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field stockade ذخایر صحرایی
rotary field میدان دوار
sort field فیلد مرتب سازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com