Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
film leader indicator
راهنمایفیلمخودکار
Other Matches
film leader
سر
film leader
فیلم
leader
فرمانده دسته
leader
سردسته
leader
قائد
leader
سر دسته
leader
رهبر
leader
فشنگ راهنمای پیچی
leader
هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
leader
پیشتاز
leader
سرپرست
leader
قسمت خالی نوار در ابتدای حلقه یک نوار مغناطیسی نقطه چین یا خط چین راهنما
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader
درباره سایر رکوردهای فایل
leader
رئیس
leader
قطعه ریسمان بین نخ اصلی و قلاب ماهیگیری
leader
رکورد اولیه حاوی اطلاعات
leader
پیشوا
leader
راهنما فرمانده
file leader
پیش اهنگ
leader pricing
پیشرو در قیمت گذاری
leader's rule
روش تعیین مسافت امن هنگام اجرای تیر بالای سربوسیله تیربار
leader's rule
تعیین مسافت امن
loss leader
کالایی که با ضرر فروخته میشود
loss leader
کالایی که با قیمت پایین
market leader
پیشقدم در بازار
cheer leader
شیپورچی
file leader
سردسته
market leader
پیشرو بازار
market leader
دارای رهبریت بازار
platoon leader
فرمانده دسته
spiritual leader
امام
section leader
فرمانده رسد یا جوخه
leader merchandising
پیشرو در عرضه
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
squadron leader
سرگرد هوایی
file leader
سردسته
follow-my-leader
نوعیبازیبچهگانه
cheer leader
رهبر تماشاگران
brand leader
پیشرو در بازار
brand leader
علامت تجارتی
brand leader
مارک معروف
brand leader
بهترین علامت تجاری بهترین مارک
leader of the negotiations
سرپرست مذاکرات
file leader
پیشرو
file leader
سرقطار
flight leader
فرمانده پرواز
floor leader
رهبر فراکسیونهای مجلس
tone leader generator
ژنراتوررهبریصدا
friday prayer leader
امام جمعه
film
غشا
film
فیلم
film
پوسته
film
تاری چشم فیلم برداشتن از
film
غبار
film
پرده نازک
film
فیلم عکاسی
film
فیلم سینما
film
سینما
film resistor
مقاومت غشایی
film recorder
ضباط فیلم
film reader
فیلم خوان
film evaporator
تبخیر کننده پوسته
film developer
سازنده فیلم
film recorder
فیلم نگار
film cutout
فیوز پوستهای
film badge
علامت تشعشعات اتمی
film badge
برگ شناسایی فیلم
film sprocket
پایهنگهدارفیلم
instruction film
فیلم اموزشی
film disc
صفحهفیلم
roll film
فیلملولهای
sheet film
فیلمصفحهای
film speed
ضبطشتاب
gas film
لایه یا قشر گازی
film pack
جایفیلم
positive film
فیلم مثبت
oxide film
قشر اکسیدی
oxide film
لایه اکسیدی
oxidation film
قشر اکسید
thin film
غشای نازک
thin film
لایه نازک
negative film
فیلم منفی
lidding film
کلاهک لیوان
magnetic film
لایه فیلم مغناطیسی
magnetic film
غشاء مغناطیسی
x ray film
فیلم رونتگن
cartridge film
فیلمفشنگی
cassette film
فیلمدوربین
instruction film
فیلم درسی
reversal film
فیلم معکوس
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
film-strips
نوار فیلم
The message of the film is that ...
پیام این فیلم این است که ...
film-strip
نوار فیلم
lidding film
سرپوش لیوان
acetate film
پوسته استاتی
acetate film
فیلم استاتی
film strip
نوار فیلم
film star
ستارهیکفیلم- سوپراستار
She portrays a dancer in the film.
او
[زن]
نقش یک رقاص
[زن]
را در فیلم بازی می کند.
Make three copies of each film.
از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
magnetic film memory
حافظه با فیلم مغناطیسی
film rewind system
دستگاهپرگردانفیلم
film rewind knob
دکمهچرخشفیلم
film advance mode
دکمه رد کردن فیلم
film cassette chamber
محلقرارگیریفیلم
film guide roller
حلقهراهنمایفیلم
film guide rail
ریلراهنمایفیلم
film drying cabinet
مخزنخشککنندهعکس
magnetic thin film
غشاء نازک مغناطیسی
magnetic thin film
فیلم نازک مغناطیسی
To take pictures. To photograph. To film.
عکس انداختن
thin film circuit
مدار غشایی نازک
still video film disc
سطحفلاپیدیسک
thick film circuit
مدار غشایی ضخیم
thin film memory
حافظه غشایی نازک
magnetic film storage
ذخیره فیلم مغناطیسی
magnetic thin film memory
حافظه فیلم نازک مغناطیسی
It was a sI'lly boring film (movie).
فیلم لوس وخنکی بود
indicator
مقیاس
indicator
نشانگر
indicator
نشان دهنده
indicator
شاخص اندازه
indicator
عقربه
indicator
شاخص
indicator
راهنما
indicator
فشار سنج
indicator
اندیکاتور
indicator
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
indicator
شناساگر
indicator
نماینده
indicator
علامت خط نشانه
indicator
عقربه یاصفحه نشان دهنده
indicator
نمایش گرافیکی محل و استفاده پرچمهای نشان دهنده در برنامه
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
indicator
چراغ راهنما
indicator
ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
on-off indicator
چراغروشنوخاموش
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
indicator
نمودار
c o d indicator
عقربه سی او دی
indicator
علامت
indicator
نمایشگر شاخص
stack indicator
نماینده پشته
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
stack indicator
پشته نما
self-timer indicator
تنظیمگراتوماتیک
speed indicator
تندی نما
setting indicator
شاخصتنظیم
speed indicator
سرعت نما
tuning indicator
میزان نما
routing indicator
نمایندهء مسیرگزینی
situation indicator
دستگاه سنجش وضعیت دیدرادار و وسایل ناوبری
routing indicator
گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
rudder indicator
نشانگر تیغه سکان
rear indicator
شاخصانتهایی
power indicator
شاخصروشن
switch indicator
گزینه نما
calls indicator
نمایشدهندهزنگتلفن
neutral indicator
شاخصسوخت
wind indicator
بادنما
wheel indicator
نشانگر سکان
voltage indicator
دستگاه نشان دهنده فشارالکتریکی
indicator telltale
شاخصساعتی
front indicator
فشارسنج
front indicator
جلو
indicator lights
نورهایراهنما
indicator needle
عقربهسوزنی
target indicator
شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
system indicator
طبلک نشان دهنده کار دستگاه شاخص سیستم رمز
oxygen indicator
اکسیژنیدک
charge indicator
اندازهشارژ
rogue indicator
کدمخصوص برای برنامههای کاربردی کنترل مثل نشانه انتهای فایل
absence indicator
غیبت نما
elevation indicator
صفحه نمودار درجه
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
absence indicator
جانشین
error indicator
در روی خطا نما
external indicator
نشان دهنده وضع خارجی وسیله
frequency indicator
بسامد نما
frequency indicator
دستگاه نشان دهنده فرکانس
gas indicator
دستگاه نشان دهنده مقدار گاز
ground indicator
اشکارساز اتصال با زمین
indicator diagram
دیاگرام نشاندهنده
indicator electrode
الکترود شاخص
indicator electrode
الکترودنشان دهنده
indicator gate
دریچه شاخص
indicator light
لامپ سیگنال
economic indicator
شاخص اقتصادی
dual indicator
نشاندهنده دوتایی
achromatic indicator
شناساگر اکروماتیک
airspeed indicator
سرعت نما
attitude indicator
دستگاه نشان دهنده زاویه تقرب
azimuth indicator
شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
balance indicator
ترازنما
check indicator
نماینده مقابله
check indicator
مشخص کننده مقابله
climb indicator
اوج نما
column indicator
نشانگر ستونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com