Dictiornary-Farsi | fine tune | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 169 (9 milliseconds)

English	Persian
fine tune	تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی


Other Matches

tune up <idiom>	تنظیم موتور ماشین
in tune	کوک
in tune	سازگار
tune up <idiom>	کوک کردن ساز
out of tune	ناکوک
out of tune	خارج
to tune up	سازها را جفت
to tune up	کردن
to tune up	خواندن ونواختن اغازکردن
tune up	شروع باواز کردن
tune up	موتور را تنظیم کردن
out of tune <idiom>	باهم خوب وسازش نداشتن
tune in <idiom>	با چیز مهمی درارتباط بودن
to the tune of <idiom>	به وسعت
tune in <idiom>	پخش از رادیو وتلوزیون
in tune <idiom>	با یکدیگر موافق بودن
in tune	هم کوک
tune	تنظیم با مقدار کوچک پارامترهای سخت افزاری یا نرم افزاری برای افزایش کارایی
tune	نغمه
tune	رنگ
tune	میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune	وفق دادن کوک کردن
tune	لحن تلفظ
tune	لحن
tune	اهنگ
tune	نوا
tune	تغییر فرکانس دادن
tune	تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune	میزان کردن
tune	اهنگ صدا اواز
tune	تنظیم کردن
tune	تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune	کوک کردن
to be in tune with somebody	هم آهنگ بودن با کسی [اصطلاح مجازی]
tune	وفق دادن
sing a different tune <idiom>	تغییر جهت دادن
change (one's) tune <idiom>	تغیر نظر
to tune in TV [radio]	روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
whistle a different tune <idiom>	عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
prelude to a tune	پیشدرامد
to drum a tune	ضرب مقامی راباکوس گرفتن
to play a tune	اهنگی را ساز زدن
The violin is out of tune .	ویولن کوک نیست ( کوک ندارد )
Who has composed this tune?	این آهنگ راکی ساخته ؟
dance to a different tune <idiom>	نوع گفتارونوع رفتارراتغییر دادن
to change one's tune	تغییر عقیده دادن
signature tune	سرودآغازینوپایانیبرنامههایرادیوییوتلویزیونی
This tune is in the key of Isfahan .	این آهنگ درمایه اصفهان است
He who pays the piper calls the tune .	بی مایه فطیر است
Theres many a good tune played on an old fiddle. <proverb>	یک ویولون قدیمى قطعات خوب بسیارى مى تواند بنوازد .
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.	هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer.	کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
to fine down	کاستن
to fine down	بادادن مبلغی ازاجاره
in fine	خلاصه
in fine	بالاخره
fine	کیفیت بسیار بالا و عالی
fine	مصادره کردن
fine	کوچک کردن صاف شدن
fine	رقیق شدن خوب
fine	فاخر
fine	بسیار اماده
fine	شگرف
fine	ریز
fine	نرم
fine	عالی لطیف
fine	فریف
fine	جزای نقدی
Fine, I will take it.	خوب من اتاق را میخواهم.
fine	جریمه گرفتن از صاف کردن
fine	جریمه
fine	ضربه توپزن به پشت منطقه خود
That'll do me fine.	اون برای من کافیه.
I'm fine with it. <idiom>	من باهاش مشکلی ندارم.
fine	تاوان
fine	غرامت
fine	جریمه کردن
fine	نازک
fine gravel	شن دانه ریز
not to put too fine a p on it	رک وبادرشتی سخن گفتن
fine print	متن چاپ شده با حروف ریز
liable to fine	مشمول جریمه
to chop fine	ریزریزکردن
fine arts	هنرهای زیبا
That is fine by me if you agree.	اگر موافقی من هم حرفی ندارم
We get along splendidly(fine)	خیلی با هم جور هستیم
That is quitw O. K. That is fine.	هیج اشکالی ندارد
fine art	هر مهارت هنری وفریف
fine art	آثار هنری نمایشگاه آثار هنری
fine art	صنایع مستظرفه
fine art	هنر هایزیبا
fine spinning	ریسندگی نخ های ظریف
I appreciate your concern, but I'm fine.	خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
fine drawn	مفصل
fine fingered	چابک دست
fine fingered	ماهر
fine flour	میده
fine grained	دانه دانه شده ریز
fine gravel	شن ریز
fine gravel	نرمه شن
fine aggregate	مواد ریز
fine leg	محل پشت سر توپزن
fine rain	باران ریز
fine rain	نم نم
fine rain	باران
fine drawn	ممتد
fine drawn	نتیجه ورزش
fine adjustment	تنظیم فریف
fine adjustment	تنظیم دقیق
fine aggregate	مواد دانه ریز
fine aggregate	مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
fine boring	سوراخکاری فریف
fine draw	رفو کردن
fine draw	امتداد دادن
fine draw	نازک کردن
fine drawer	رفوگر
fine drawing	رفوگری
fine drawn	باریک
fine drawn	لاغر شده در
fine grained	ریزدانه
fine sieve	الک
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
fine turning	میزان سازی دقیق
fine skill	مهارت فریف
fine tuning	میزان سازی دقیق
fine spoken	خوش سخن
fine spun	نازک ریسته
fine spun	باریک
fine toned	خوش صدا
fine spun	غیرعملی
fine structure	ساختار فریف
fine structure	استخوانبندی فریف
he has a fine p in the town	اوخانه خوبی در شهر دارد
how fine the weather is	چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
fine sand	ماسه ریز
fine setting	تنظیم دقیق
fine setting	تنظیم میکرومتری
fine spun	دقیق خیالی
how fine is the weather	چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
fine woven	ریزبافت
fine sight	تنظیم دقیق زاویه توپ
fine sieve	غربیل
fine-tooth comb	ملاحظهدقیقوموشکافانهچیزی
compacted fine earth	خاک نرم کوبیده
fine boring machine	دستگاه مته فریف
fine cold asphalt	اسفالت سرد و نرم
compacted fine earth	جاک نرم توپر
of a fine or beauteous mould	خوش ریخت
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
they gave him a fine sendoff	ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
azimuth fine adjustment	تنظیم قوس صحیح
fine motor skills	مهارتهای حرکتی فریف
fine miscle movement	حرکت فریف عضلانی
fine green marble	سنگ گندمی
She was a fine woman ( person ) .	وجود بسیار نازنینی بود
travellers tell fine tales	جهاندیده بسیارگوید دروغ
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
fine words butter no parsnips	بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fine data entry control	کنترلدخولاطلاعاتعالی
Fine words butter no parsnips.	از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine words butter no parsnips <proverb>	از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !	معنی دوستی را هم فهمیدیم
part [ial] payment of a fine	پرداخت قسمتی از جریمه
chisel marking fine lines	پرداز
To spilt hair . To make a fine distinction .	مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk .	تو یکی دیگه حرف نزن !
One fine day. Once upon a time . Some day.	روز روزگاری

fine tune

تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی