Dictiornary-Farsi | finishing paint | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 106 (6 milliseconds)

English	Persian
finishing paint	رنگ سازی اماده


Other Matches

finishing	اندود
finishing	تمام کاری
finishing	عملیات تکمیل
finishing	پرداخت کاری
finishing	پرداخت
finishing	نازک کاری
finishing limes	اهک مخصوص اندود
finishing post	پستانتهایی
finishing line	خطانتهایی
finishing blow	ضربه اخر
finishing blow	ضربه مرگ
finishing coat	اندود رویه
finishing of slopes	صاف کردن یک شیب
finishing strokes	دست کاری نهایی
finishing touch	دست کاری تکمیلی
finishing touches	دست کاری
finishing touches	پرداخت
finishing schools	اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school	اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
concrete finishing machine	دستگاه عملیات تکمیل بتن
pc paint	برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
paint	رنگ
paint	رنگ نقاشی
paint	رنگ شدن
paint	نگارگری کردن نقاشی کردن
to paint out	بازدن رنگ پاک کردن
paint	رنگ کردن
paint	رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
paint	پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
to paint something [with something]	چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint progarm	برنامه نگارگری
paint program	نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint remover	رنگ زدا
paint gun	رنگ پاش
priming paint	رنگ استری
paint roller	غلطک رنگ کاری
priming paint	رنگ استر
plastic paint	رنگ پلاستیکی
paint thinner	تینر یا رقیق کننده رنگ
phosphorescent paint	رنگ تابنده
paint thinner	رقیقگر رنگ
Paintbrush/Paint	windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
paint work	رنگ کاری ساختمان
paint thinner	تینر رنگ
rustproof paint	رنگ ضد زنگ
to coat something [with paint]	چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
poster paint	تقریبابیرنگ
paint stripper	مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
gloss paint	رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
paint spray	اسپریرنگ
war paint	نقاشی بدن برای رزم و پیکار
wall paint	رنگ دیوار
traffic paint	خط کشی راه
to paint the lily	چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
water paint	رنگ لعابی
surface paint	استر
smooth the paint	رنگ کردن و پرداخت کردن
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
paint coat	روکش رنگ
flat paint	رنگ مبنا
fireproof paint	رنگ نسوز
bituminous paint	رنگ قیری
enamel paint	رنگ لعابی
coat of paint	اندود رنگ
cement paint	اندود کردن با دوغاب سیمان
bituminous paint	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
bituminous paint	رنگ قیردار
battery paint	رنگ باتری
antirust paint	رنگ ضد زنگ
antirust paint	ضد زنگ
anticorrosive paint	ماده ضد زنگ
flat paint	زمینه
fluorescent paint	رنگ فلورسنت
luminous paint	شبرنگ
lay on paint	رنگ زدن
paint pot	گلفشان
paint brush	قلم موی نقاشی
oil paint	رنگ روغنی
oil paint	رنگ روغن
luminous paint	رنگ شب نما
paint cup	مخزنرنگ
lacquer paint	رنگ لاکی
grease paint	رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
luminous paint	رنگ نور
acid proof paint	رنگ ضد اسید
His fingers were stained with paint .	روی انگشتانش لکه های رنگ بود
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
to strip the paint off the wall	رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
to paint a rosy picture of something	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
acid resisting paint	رنگ ضد اسید
anti flouing paint	رنگ ضد خزه
paint spray gun	پیستوله رنگ
paint spray gun	رنگ پاش
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
paint roller mill	غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
heat fast paint	رنگ مقاوم گرما
to paint adoor green	دری را رنگ سبز زدن
to paint adoor green	رنگ سبز بدری زدن
to paint the town red	عربده کردن
to paint the town red	مستی کردن اشوب کردن
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
linseed oil paint	رنگ روغن برزک
paint roller mill	دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
You have rubbed your coat against some wet paint .	کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )

finishing paint

رنگ سازی اماده