English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
firing device ماسوره مین
firing device عامل منفجرکننده
firing device ماسوره
Search result with all words
firing pressure device ماسوره فشاری مین
firing pull device ماسوره کششی مین
Other Matches
firing شلیک
firing گرمایش
firing اتش زنی
firing اشتعال
firing سوخت
firing احتراق
firing اخراج
firing توپ اندازی
firing عمل سوخت دادن
firing chart طرح تیر
firing bay دهلیز تیراندازی دهلیز اتش
firing bay دهلیز تیر
firing battery اتشبار تیراندازی کننده
firing battery اتشبار تیر
firing lever چکش ضارب
firing lever ضارب
firing circuit مدار اتش
firing circuit مدار چاشنی مدار انفجار
firing data عناصر تیر
firing data عناصر مربوط به تیراندازی
firing chart طرح تیر توپخانه
firing jack جک تیر
firing jack جک اتش
firing lever اهرم چکاننده
firing area نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
firing area منطقه تیراندازی
combat firing تیراندازی جنگی
record firing عناصر تیر را ثبت کنید
check firing عناصرتیر را بررسی کنید
check firing فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
range firing تیراندازی در میدان تیر
firing accessories لوازم احتراق
firing chamber حفرهسوخت
captive firing ازمایش سریع سیستم تیراندازی موشک در روی سکو
firing point نقطه اشتعال
firing iron داغ اهن
firing lanyard لنیاردآتش
firing shaft میله
firing shaft محورآتش
back firing پس زنش
firing tube لولهاحتراق
file firing اتش عمقی
combat firing تمرین تیراندازی رزمی
firing lever چخماق دستگیره اتش
firing position موضع تیر
firing position موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
firing position موقعیت احتراق
firing range میدان تیر
firing range برد تیراندازی مسافت تیراندازی
firing table جدول تیر
firing table جدول تیراندازی
firing voltage ولتاژ اشتعال
oil firing سوخت روغنی
light firing اشتعال نورانی
light firing اشتعال منور
firing squad جوخه اتش
firing squads جوخه اتش
firing pin سوزن ماشه
firing pin سوزن قفل اتش
firing line خط اتش
firing line خط شلیک
firing line خط تیراندازی مدار اتش
firing line خط شروع تیراندازی
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
firing lock قفل اتش
firing mechanism مکانیسم اتش
firing pin سوزن اتش
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
firing mechanism قفل اتش
firing mechanism چاشنی مین مکانیسم تیراندازی
firing order ترتیب احتراق
delay zction firing دیرسوزی
demolition firing party گروه مسئول تخریب
regenerative gas firing سوخت گازی رژنراتیو
coal dust firing اشتعال گردی
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
apogee motor firing نقطهاوجموتورجت
firing line officer افسر میدان تیر
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
firing line officer افسر تیر
flight readiness firing ازمایش سریع امادگی پرتاب موشک
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
graphical firing table خط کش تیر
powdered coal firing سوخت خاک ذغال
natural gas firing سوخت گاز طبیعی
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
back-firing [detonating] exhaust لوله اگزوز آتش گیر
device name نام دستگاه
device چاشنی
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
I/O device دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
device مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device وسیله جانبی
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device حیله
device الت
device کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device PRN برای پورت چاپگر
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
device کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
device دستگاه
device که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device دستگاه اسباب وسیله
device تجهیزات
device روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device ماشین یا وسیله کارا
device اختراع
device اسباب
v , device ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
device تمهید
device شیوه
device ابزار
device وسیله
device اپارات
device فزاره
device شعار دستگاه
device خارضامن
device عامل
device ضامن
measuring device تجهیزات اندازه گیری
MCI device وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
nonohmic device دستگاه غیر اهمی
microcoding device دستگاه ریزبرنامه نویسی
output device دستگاه خروجی
storage device دستگاه ذخیره
peripheral device دستگاه جنبی
passive device دستگاه منفعل
overload device فیوز گرمایی
overcurrent device دستگاه حفافت
mapping device دستگاه نگاشت
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
semiconductor device دستگاه نیمه هادی
safety device ضامن
safety device دستگاه ضامن
synchronous device دستگاه همگام
synchronous device دستگاه همزمان
pull device عامل کششی
fastening device پوچگیره
pull device ماسوره کشش مین
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
sequential device دستگاه ترتیبی
storage device دستگاه انبارش
spooling device وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
sighting device دوربین دستگاه نشانه روی
sighting device وسیله نشانه روی
storage device انباره
storage device دستگاه انباره
switching device تجهیزات سوئیچینگ
symbolic device دستگاه سمبلیک
pressure device عامل فشاری مین
locking device ابزار
timing device ساعتی
So dont try to device yourself . سعی نکن خودت را گول بزنی
To take someone in . to device ( fool ) someone . کسی را گول زدن
physical device ابزار مادی
military device اسباب ارتشی
lifting device ابزار بالا بر
safety device خارضامن
timing device وسیله
warning device وسیلههشدار
pressure device ماسوره فشاری
pointing device دستگاه اشاره گر
pointing device وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر
point device بی عیب
point device کاملا راست
point device بسیار درست
picking device دستگاه ورودی برای واردکردن داده روی صفحه نمایش
storage device دستگاه ذخیره سازی
active device دستگاه فعال
binary device دستگاه دو حالته
bistable device دستگاه دوپایا
bending device کج گیر
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
clamping device وسایل قید و بست
combination device ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
communication device دستگاه ارتباطی
electroreceptive device وسیله برقی
dedicated device دستگاه اختصاصی
device cluster گروه دستگاه
device code کد دستگاه
device dependent وابسته به دستگاه
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver محرک دستگاه
audio device دستگاه سمعی
auctioneering device وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
active device دستگاه کنشی
analog device دستگاه قیاسی
anticountermining device وسیله ضد انفجار مین دریایی در اثر ضربه ضامن انفجارضربتی مین
antifriction device وسیله ضد اصطکاک
antifriction device مکانیسم ضد اصطکاک
analog device دستگاه انالوگ
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com