Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 90 (7 milliseconds)
English	Persian
fiscal years	سال مالی
fiscal years	سال مالی سال جاری
fiscal years	دوره مالی
Other Matches
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.	ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
fiscal	سال مالی
fiscal	مربوط به مالی یامالیه
fiscal	محاسباتی
fiscal	مالیاتی
fiscal	مالی
procuration fiscal	دادستان بخش در اسکاتلند
fiscal station	قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
fiscal station	تاسیسات سریال
fiscal policy	سیاست مالیاتی
fiscal policy	سیاست مالی
fiscal drag	اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
fiscal control	کنترل مالی
fiscal control	نظارت مالی
fiscal year	سال مالی
procurators fiscal	دادستان
procurator fiscal	دادستان
fiscal year	سال مالی سال جاری
fiscal year	دوره مالی
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
expansionary fiscal policy	سیاست مالی انبساطی
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
compensatory fiscal policy	سیاستهای مالی ترمیمی
active fiscal policy	منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
in years	مسن
three whole years	سه سال تمام
these two years	این دوساله
my a is 0 years	سن من 04سال است
my a is 0 years	من 04سال دارم
my a is 0 years	چهل سال ازعمرمن می گذرد
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
in years	سالخورده
years	حق انتفاع محدودبه چند سال
the last two years	دوسال اخیر یا گذشته
he is 0 years old	او ده ساله است
he is 0 years old	او ده سال دارد
I've been doing it for nine years.	من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
years	حق رقبی
about two years	تقریبا` دو سال
about two years	تقریبا`
I am over 50 years old.	من ۵۰ سال بیشتر دارم.
getting on in years	پا به سن گذاشتن
Seven solid years.	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
a few years back <adv.>	چند سال پیش
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
to wear one's years well	ماندن
I have been working here for years.	سالهاست دراینجا کار می کنم
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
You are 5 years younger than me.	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
not in a thousand years <idiom>	صد سال آزگار
leap years	سال های کبیسه
intercalary years	سال های کبیسه
Many years passed .	چندین سال گذشت
to wear one's years well	خوب ماندن جوان
to grow in years	پابسن گذاشتن
to grow in years	سالخورده شدن
grow in years	سالخورده شدن
stricken in years	سالخورده
of mature years	سالخورده
full of years	سالخورده
estate for years	حق رقبی
application years	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
application years	عمر مفید یک دستگاه
financial years	سال مالی
light-years	سال نوری
he is years senior to me	اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
he is scarcely 0 years old	جخت اگر بیست سال د اشته باشد
tenant for years	شخص دارای حق رقبی
ten years old	ده ساله
some years ago	چند سال پیش
past years	سالهای گذشته
over a number of years	در طی چند سال
of ripe years	پابسن گذاشته
leap years	سال کبیسه
of ripe years	کامل
of late years	دراین چند سال گذشته
man years	نفر در سال
in subsequent years	د رسالهای بعد
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb>	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
The contract has a few years to run .	به انقضای قرار داد چند سال مانده
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.	قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com