Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
fishing line
ریسمان ماهی گیری
fishing line
زه قلاب
Other Matches
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
fishing
پشت بند گذاری
fishing
ورزش ماهیگیری
fishing
ماهیگیری حق ماهیگیری
fishing
ماهیگیری
fishing expedition
تحقیق استنطاق
surf fishing
ماهیگیری در موج
ice fishing
ماهیگیری از سوراخهای یخ
match fishing
مسابقه ماهیگیری درانگلستان
jug fishing
ماهیگیری با بطری
jump fishing
ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
fishing rod
چوب ماهیگیری
fishing rods
چوب ماهیگیری
fishing tackle
ابزار ماهیگیری
fishing jacket
ژاکتماهیگیری
fishing net
تورماهیگیری
bow fishing
ماهیگیری با تیر و کمان
coarse fishing
ورزشماهیگیری
fly fishing
ماهیگیری با طعمه مصنوعی
float fishing
ماهیگیری با قایق متحرک
fishing expedition
بازپرسی قانونی
fishing gear
اسباب ماهیگیری
fishing chair
صندلی در قایق ماهیگیری
fishing vessel
کشتی ماهی گیری
drift fishing
ماهیگیری از قایق شناور
fishing boat
کرجی ماهی گیری
put and take fishing
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
fly-fishing
ماهیگیری با طعمه مصنوعی
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
به خط شدن
on line
مورداستعمال
on line
در خط
on line
درون خطی
line of d.
مرز
line of d.
حد فاصل
line-up
ردیف ایستادن تیم
on line
متصل
on line
مستقیم
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
به خط شدن
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
on line
داخل رده
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
down the line
<idiom>
درآینده
all along the line
درامتدادهمه خط
mean line
خط میان
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط تقسیم دیدبانی
o o line
خط دیدبانی سپاه
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line
محافظه کار
on line help
کمک مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down line
بار کردن پایین خطی
down the line
ضربه از کنار زمین
out of line
خارج از خط جبهه
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
line out
با خط علامت گذاشتن
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line
محصول
line by line
سطر به سطر
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line up
<idiom>
به صف کردن
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
the line
صف
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line
طناب خط
line
جبهه جنگ
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
پوشاندن
line
استرکردن
line
اراستن
line
بخط کردن
line
خط دار کردن
line
خط انداختن در
line
: خط کشیدن
line
لجام
line
دهنه
line
جاده
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
سیم
by-line
خط دوم یافرعی
line
در سمت
line
خط صف
by line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
صفی در خط
line
خط
line
ترازکردن
line
حدود رویه
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
off line
قطع
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
لاین
line
: خط
line
سطر
line
نسب
line
خط زدن
line
ردیف
line
رشته بند
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
line
ریسمان
line
رسن
line
رشته
line
طناب سیم
off line
منفصل
line
طرز
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
off line
غیر متصل
line
شعبه
message line
خط مخابره
median line
میانه
marriage line
گواهینامه ازدواج
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
mason's line
ریسمان کار
marline or line
طناب کوچک دولا
lyman line
خط لیمان
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
line transformer
مبدل خط
line relay
رله خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line voltage
ولتاژ شبکه
load line
خط بار
local line
خط محلی
loop line
دوراهی
mach line
موج ضربهای ضعیف
line voltage
ولتاژ خط
lumber's line
خط سینه ناو
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
poverty line
خط فقر
lubber's line
نشانگر سینه
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
line width
پهنای خط
possibilities line
خط بودجه
penny a line
پست
penny a line
ارزان
peaked line
خط پاره پاره
peaked line
خط چین
pass a line
رد کردن طناب
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
out of line coding
کدگذاری برون خطی
out line font
قلم متغیر
penny a line
ارزان نویس بی مایه
percolation line
خط نفوذ
phase line
خط خیز
possibilities line
خط امکانات
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
line insulator
مقره خط
line integral
انتگرال خطی
line item
اقلام موجود در چانل درخواست وسایل
pipe line
خط لوله
phantom line
خط فرضی
phantom line
خط سری
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
out line font
فونت متغیر
orienting line
خط توجیه
new line character
دخشه تعویض سطر
neutral line
خط بی اثر
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
سیم مهار
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
no fire line
خط منع اتش
no fire line
خط منع اتش توپخانه
on line system
سیستم درون خطی
on line storage
حافظه درون خطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com