English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
fishing line ریسمان ماهی گیری
fishing line زه قلاب
Other Matches
still fishing ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
fishing پشت بند گذاری
fishing ورزش ماهیگیری
fishing ماهیگیری حق ماهیگیری
fishing ماهیگیری
fishing expedition تحقیق استنطاق
surf fishing ماهیگیری در موج
ice fishing ماهیگیری از سوراخهای یخ
match fishing مسابقه ماهیگیری درانگلستان
jug fishing ماهیگیری با بطری
jump fishing ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
fishing rod چوب ماهیگیری
fishing rods چوب ماهیگیری
fishing tackle ابزار ماهیگیری
fishing jacket ژاکتماهیگیری
fishing net تورماهیگیری
bow fishing ماهیگیری با تیر و کمان
coarse fishing ورزشماهیگیری
fly fishing ماهیگیری با طعمه مصنوعی
float fishing ماهیگیری با قایق متحرک
fishing expedition بازپرسی قانونی
fishing gear اسباب ماهیگیری
fishing chair صندلی در قایق ماهیگیری
fishing vessel کشتی ماهی گیری
drift fishing ماهیگیری از قایق شناور
fishing boat کرجی ماهی گیری
put and take fishing انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
fly-fishing ماهیگیری با طعمه مصنوعی
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up به خط شدن
on line مورداستعمال
on line در خط
on line درون خطی
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line-up ردیف ایستادن تیم
on line متصل
on line مستقیم
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
on line داخل رده
in line <idiom> با محدودیت متداول
down the line <idiom> درآینده
all along the line درامتدادهمه خط
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
down line بار کردن پایین خطی
down the line ضربه از کنار زمین
out of line خارج از خط جبهه
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
line out با خط علامت گذاشتن
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line محصول
line by line سطر به سطر
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line up <idiom> به صف کردن
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
the line صف
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line طناب خط
line جبهه جنگ
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line پوشاندن
line استرکردن
line اراستن
line بخط کردن
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line لجام
line دهنه
line جاده
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line سیم
by-line خط دوم یافرعی
line در سمت
line خط صف
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line صفی در خط
line خط
line ترازکردن
line حدود رویه
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line قطع
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لاین
line : خط
line سطر
line نسب
line خط زدن
line ردیف
line رشته بند
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
line ریسمان
line رسن
line رشته
line طناب سیم
off line منفصل
line طرز
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
off line غیر متصل
line شعبه
message line خط مخابره
median line میانه
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage line عقدنامه سند ازدواج
mason's line ریسمان کار
marline or line طناب کوچک دولا
lyman line خط لیمان
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
line transformer مبدل خط
line relay رله خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line voltage ولتاژ شبکه
load line خط بار
local line خط محلی
loop line دوراهی
mach line موج ضربهای ضعیف
line voltage ولتاژ خط
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
poverty line خط فقر
lubber's line نشانگر سینه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
line width پهنای خط
possibilities line خط بودجه
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
out line font قلم متغیر
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
line insulator مقره خط
line integral انتگرال خطی
line item اقلام موجود در چانل درخواست وسایل
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
no fire line خط منع اتش
no fire line خط منع اتش توپخانه
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com