English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English Persian
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
Other Matches
discrimination تبعیض
discrimination تبعیض کردن
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
discrimination افتراق
discrimination فرق گذاری
discrimination تمیز
sex discrimination تبعیض جنسی
frequency discrimination تشخیص فرکانس
positive discrimination رفتارتبعیضآمیز
price discrimination تبعیض قیمت
unjust discrimination تبعیض کردن
racial discrimination تبعیض نژادی
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
rate discrimination تبعیض نرخ
unjust discrimination تبعیض
stimulus discrimination تمیز محرک
sensory discrimination افتراق حسی
discrimination learning یادگیری افتراقی
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
discrimination index شاخص افتراق
discrimination box جعبه افتراق
sensory discrimination تمیز حسی
stimulus discrimination افتراق محرک
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
prevention of discrimination sub commiss کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
perfect price discrimination تبعیض قیمت کامل
item discrimination index ضریب افتراق پرسش
flag پرچم
flag پژمرده کردن
zero flag پرچم صفر
flag پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag علم
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flag پرچم ساعت شطرنج
flag پرچم مخابره
flag تخته سنگ
flag پرچم افراشتن افراشتن
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
flag جاده سنگ فرش
flag ازپا افتادن
flag زنبق
flag سست شدن
flag برگ شمشیری
flag سنگ فرش
flag باپرچم علامت دادن
flag نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag بیرق
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag stop توقف
flag waver اشوب کن
flag wagging اشاره باپرچم
flag wagging پرچم جنبانی
post flag پرچم میدان صبحگاه
guide flag پرچم هادی
numeral flag پرچم شمارهای
house flag پرچم شرکت
interment flag پرچم احترام شهدا
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
linesman flag پرچم خط نگهدار
garrison flag پرچم پادگانی
guide flag پرچم راهنما
national flag پرچم ملی
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
post flag پرچم پادگانی
range flag پرچم میدان تیر
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
flag day روز پرچم
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag shapes اشکالپرچم
square flag پرچممربع
rectangular flag پرچممستطیلی
parts of a flag اجزایپرچم
flag with Schwenkel پرچمبادنباله
white flag پرچم سفید
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
sweet flag اگیرترکی
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
royal flag پرچم سلطنتی
sign flag پرچم علامت
signal flag پرچم مخابراتی
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
sword flag زنبق زرد
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
centre flag پرچموسطی
flag of convenience پرچم اسایش
checkered flag پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
control flag پرچم کنترل فرامین
control flag پرچم نشان دهنده دستورات
control flag پرچم کنترل
corner flag پرچم کرنر
device flag پرچم دستگاه
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag bag کیف پرچم
flag boat کرجی پرچم دار
flag boat کرجی نشان دار
flag bridge پل تیمساران
flag bridge پل پرچم
caution flag پرچم اعلام خطر
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving اهتزاز پرچم
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving اهتزاز پرچم
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
flag of convenience کشتی با پرچم غیر
alphabetical flag پرچم الفبا
beach flag پرچم مشخصه ساحلی
beach flag پرچم شاخص اسکله
black flag پرچم دزدان دریایی
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
flag byte لقمه پرچم
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
flag officer امیر
flag officer تیمسار
flag pole میله پرچم
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag secretary منشی تیمسار
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag ship کشتی پیشرو
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship ناو سر فرماندهی
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag stop ایست
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer افسر پرچم
flag officer دریابان
flag feather شاه پر
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag git ذره پرچم
flag guard گارد پرچم
flag guard نگهبان پرچم
flag hoist مخابره با پرچم
flag hoist بالا بردن پرچم
flag lieutenant اجودان تیمسار
flag lieutenant اجودان
flag officer افسر دریایی
flag officer دریاسالار دریادار
overflow flag bit بیت پرچم سرریز
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را برافروختن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com