English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (3 milliseconds)
English Persian
flag of convenience کشتی با پرچم غیر
flag of convenience پرچم اسایش
Other Matches
convenience اسودگی
convenience آسودگی
convenience تسهیلات
convenience راحتی
marriage of convenience ازدواج مصلحتی
A marriage of convenience . ازدواج مصلحتی
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
flags of convenience پرچم اسایش
flags of convenience کشتی با پرچم غیر
public convenience توالتعمومی
convenience outlet پریزتسهیلات
convenience food خوراک پیش پخته
convenience food غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods خوراک پیش پخته
marrige of convenience پیوند با چشم داشت
convenience foods غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience store خواربار فروشی کوچک
convenience stores خواربار فروشی کوچک
marriages of convenience ازدواج مصلحتی
convenience outlet [American] پریز [الکترونیک یا مهندسی برق]
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
zero flag پرچم صفر
flag پرچم مخابره
flag باپرچم علامت دادن
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag پرچم
flag پژمرده کردن
flag ازپا افتادن
flag سست شدن
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flag بیرق
flag پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag جاده سنگ فرش
flag سنگ فرش
flag برگ شمشیری
flag زنبق
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
flag علم
flag پرچم افراشتن افراشتن
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag پرچم ساعت شطرنج
flag خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag تخته سنگ
linesman flag پرچم خط نگهدار
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
national flag پرچم ملی
numeral flag پرچم شمارهای
post flag پرچم پادگانی
post flag پرچم میدان صبحگاه
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
interment flag پرچم احترام شهدا
house flag پرچم شرکت
guide flag پرچم هادی
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
guide flag پرچم راهنما
garrison flag پرچم پادگانی
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
flag waver اشوب کن
flag wagging پرچم جنبانی
flag wagging اشاره باپرچم
flag stop توقف
range flag پرچم میدان تیر
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
square flag پرچممربع
rectangular flag پرچممستطیلی
parts of a flag اجزایپرچم
flag with Schwenkel پرچمبادنباله
flag shapes اشکالپرچم
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag day روز پرچم
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
white flag پرچم سفید
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
sword flag زنبق زرد
sweet flag اگیرترکی
centre flag پرچموسطی
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
signal flag پرچم مخابراتی
sign flag پرچم علامت
royal flag پرچم سلطنتی
flag stop ایست
flag waving اهتزاز پرچم
control flag پرچم نشان دهنده دستورات
control flag پرچم کنترل
corner flag پرچم کرنر
device flag پرچم دستگاه
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag bag کیف پرچم
flag boat کرجی پرچم دار
flag boat کرجی نشان دار
flag bridge پل تیمساران
flag bridge پل پرچم
flag byte لقمه پرچم
control flag پرچم کنترل فرامین
checkered flag پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving اهتزاز پرچم
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
alphabetical flag پرچم الفبا
beach flag پرچم مشخصه ساحلی
beach flag پرچم شاخص اسکله
black flag پرچم دزدان دریایی
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
caution flag پرچم اعلام خطر
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag feather شاه پر
flag officer امیر
flag officer تیمسار
flag pole میله پرچم
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag secretary منشی تیمسار
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag ship کشتی پیشرو
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship ناو سر فرماندهی
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer افسر پرچم
flag officer دریابان
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag git ذره پرچم
flag guard گارد پرچم
flag guard نگهبان پرچم
flag hoist مخابره با پرچم
flag hoist بالا بردن پرچم
flag lieutenant اجودان تیمسار
flag lieutenant اجودان
flag officer دریاسالار دریادار
flag officer افسر دریایی
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
overflow flag bit بیت پرچم سرریز
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را برافروختن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com