Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English
Persian
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
Other Matches
rank
رتبه بندی
rank
درجه دادن دسته بندی کردن
rank
اراستن منظم کردن
rank
رتبه
rank
شان
rank
ردیف
rank
صف
rank
سلسله مقام
rank
شکل
rank
نظم
rank
طلب شده ترتیب
he is next to you in rank
او در رتبه پس از شماست
rank
رتبه بندی کردن
rank
ترشیده
rank
ذخیره داده به ترتیب , طبق اندازه و اهمیت
rank
طبقه
rank
طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
rank
ردیف صف
rank
درجه
rank
مرتبه
rank
جلف
rank
قطار رشته
rank
عرض
to rank off
رژه رفتن
rank
انبوه
centile rank
رتبه صدکی
to rank the soldiers
پس از شاه
to rank past
رژه رفتن
to break rank
بی نظم شدن
to break rank
بهم خوردن
to break rank
بهم زدن
In the front rank.
درصف جلو
pull rank
<idiom>
تحت تفثیر قراردادن
back rank
عرض اول شطرنج
rank outsider
فردیکهازاوانتظارپیروزیدریکمسابقهیارایگیریمیرود
everone a to his rank
هرکس بقدرمرتبه اش هرکس بفراخورحالش
rank and file
شئون مختلف نظامی
rank and file
نفرات
rank and file
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
percentile rank
رتبه صدکی
to break rank
صف
to break rank
صف شکستن
seventh rank
عرض هفتم
rank correlation
همبستگی رتبهای
rank as creditor
داخل در غرماء شخص ورشکسته شدن
rank as creditor
bankrupt a of estates inthe
permanent rank
رتبه دایمی
permanent rank
درجه دایمی
front rank
صف جلو
simulated rank
همردیف نظامی همردیفی
to rank the soldiers
اوست
the taxis are on their rank
اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
the rank and file
سربازان
the rank of colonel
پایه یا رتبه سرهنگی
the rank and file
توده مردم عادی
the rank and file
توده ارتش
rank difference correlation
همبستگی تفاوت رتبه ها
rank as creditor in the estates of a
داخل در غرماء شدن ورشکسته شدن
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
Status . Position and rank.
مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
rank order method
روش ارایش رتبهای
kendall's rank correlation method
روش همبستگی رتبهای کندال
spearman rank correlation coefficient
ضریب همبستگی رتبهای اسپیرمن
zero flag
پرچم صفر
flag
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag
پرچم افراشتن افراشتن
flag
پژمرده کردن
flag
ازپا افتادن
flag
سست شدن
flag
سنگفرش کردن پایین افتادن
flag
ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
پرچم
flag
تخته سنگ
flag
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
پرچم ساعت شطرنج
flag
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
جاده سنگ فرش
flag
سنگ فرش
flag
برگ شمشیری
flag
زنبق
flag
دم انبوه وپشمالوی سگ
flag
علم
flag
بیرق
flag
پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag
پرچم مخابره
flag
باپرچم علامت دادن
numeral flag
پرچم شمارهای
flag of convenience
کشتی با پرچم غیر
royal flag
پرچم سلطنتی
red flag
پرچم قرمز اتومبیل رانی
range flag
پرچم میدان تیر
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
post flag
پرچم میدان صبحگاه
post flag
پرچم پادگانی
flag of convenience
پرچم اسایش
national flag
پرچم ملی
signal flag
پرچم مخابراتی
flag wagging
اشاره باپرچم
flag day
روز پرچم
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
centre flag
پرچموسطی
flag shapes
اشکالپرچم
flag with Schwenkel
پرچمبادنباله
parts of a flag
اجزایپرچم
rectangular flag
پرچممستطیلی
square flag
پرچممربع
flag hoist
بالا بردن پرچم
yellow flag
پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
so strike one's flag
پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
sweet flag
اگیرترکی
sword flag
زنبق زرد
sign flag
پرچم علامت
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
white flag
پرچم سفید
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
flag boat
کرجی پرچم دار
beach flag
پرچم شاخص اسکله
flag bridge
پل تیمساران
flag bridge
پل پرچم
flag byte
لقمه پرچم
flag captain
فرمانده ناو سرفرماندهی
flag discrimination
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag feather
شاه پر
flag football
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag git
ذره پرچم
flag guard
گارد پرچم
flag guard
نگهبان پرچم
flag hoist
مخابره با پرچم
flag lieutenant
اجودان تیمسار
flag lieutenant
اجودان
flag boat
کرجی نشان دار
flag bag
کیف پرچم
flag days
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
black flag
پرچم دزدان دریایی
black flag
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
beach flag
پرچم مشخصه ساحلی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
caution flag
پرچم اعلام خطر
alphabetical flag
پرچم الفبا
checkered flag
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
control flag
پرچم کنترل فرامین
control flag
پرچم نشان دهنده دستورات
control flag
پرچم کنترل
corner flag
پرچم کرنر
device flag
پرچم دستگاه
diver's flag
پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag officer
افسر دریایی
flag officer
دریاسالار دریادار
flag wagging
پرچم جنبانی
flag waver
اشوب کن
flag waver
مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
garrison flag
پرچم پادگانی
green flag
پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
guide flag
پرچم راهنما
guide flag
پرچم هادی
flag waving
اهتزاز پرچم
house flag
پرچم شرکت
interment flag
پرچم احترام شهدا
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
linesman flag
پرچم خط نگهدار
flag stop
توقف
flag stop
ایست
flag stones
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag officer
دریابان
flag officer
افسر پرچم
flag officer
افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer
امیر
flag officer
تیمسار
flag pole
میله پرچم
flag-waving
اهتزاز پرچم
flag secretary
منشی تیمسار
flag semaphore
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag ship
کشتی پیشرو
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag ship
ناو سر فرماندهی
flag ship
ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
alphabet code flag
پرده مخابره حروف یا اعداد
overflow flag bit
بیت پرچم سرریز
A white flag is a sign ( token ) of surrender.
پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را برافروختن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com