English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
flat nose plier اچار فرانسه
flat nose plier انبردست قابل تنظیم
Other Matches
plier انبردست [ابزار]
plier سیم چین
lineman's plier انبردست مسئول خط
punch plier انبر منگنه کاری
insulated plier انبر عایق
burner plier انبر مشعل
eyelet plier انبردست روزنه دار
cutting plier سیم چین
lead sealing plier انبردست مهر و موم
nose دهانه
nose بینی
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
nose نوک برامده هر چیزی
nose دماغه
nose بوکشیدن
nose بینی مالیدن به مواجه شدن با
Just under his nose. درست پایین پایش
nose دماغه جلو کشتی
nose دماغه کلاهک موشک
nose پوزه
nose بینی اسب
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
nose برجستگی
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
on the nose بردن شرط
look down one's nose at someone or something <idiom> نفرت خودرانشان دادن
on the nose <idiom> دقیقا
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
nose down <idiom> پایین آوردن دماغه
(have one's) nose in something <idiom> فضولی کردن
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
nose سر لوله
it is under his nose درست جلوچشم اوست
it is under his nose پیش روی اوست
under one's nose <idiom> دم دست
right under one's nose <idiom> مشهود
nose عضو بویایی
parsmip nose دنبال چه
spindle nose سر هرزگرد
saddle nose بینی فرو رفته
nose spray بسکهای جلوی گلوله
nose spray بسک جلو
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
hawk nose دماغ قوشی
hawk nose بینی قوشی
pug nose بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
pope's nose دنبال چه
pope's nose دمگاه
polypus of the nose بواسیر لحمی بینی
parsmip nose دمگاه
parsmip nose دمبلیچه
nose ring حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
nose cone دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
nose cone مخروط دماغه
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose band رو دماغی
nose bag توبره
nose angle زاویه نوک
nose hit ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
mucus of the nose اب بینی
mucus of the nose مف
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
mucus of the nose مخاط بینی
long nose دم باریک
long nose انبر دم باریک
lead by the nose الت قرار دادن
nose band بخشی از کلگی اسب
drinker’s nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
nose-picking انگشت کردن در بینی
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
(no) skin off one's nose <idiom> دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
lead by the nose <idiom> کنترل کامل داشتن
keep one's nose to the grindstone <idiom>
keep one's nose clean <idiom>
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
red-nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
boozer's nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
drinker’s nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
red-nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
boozer's nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
pay through the nose <idiom> سرکیسه کردن
he has Roman nose او بینی عقابی دارد
To talk through ones nose. تو دماغی حرف زدن
Go and blow your nose. برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
to speak through one's nose سخن گفتن
to speak through one's nose تو دماغی
to lead by the nose الت قرار دادن
to follow ones nose دنبال قسمت خودرفتن
to follow ones nose واگذاردن
to follow ones nose کار رابدست تقدیر
to blow one's nose دماغ گرفتن
to blow one's nose بینی پاک کردن
to blow nose گرفتن بینی
bar nose دماغهمیله
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
My nose is running. از بینی ام آب می آید
parson's nose دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
tip of nose نوکبینی
nose pad لاییبینی
nose of the quarter دماغهیکچهارمی
nose leather چرم بینی
nose leaf لایهبینی
external nose نمایبیرونیبینی
dorsum of nose تیغهبینی
the tip of the nose نوک بینی
bridge of nose برآمدگیبینی
keep someone's nose to the grindstone <idiom> همت کردن
bull nose چشمی سینه ناو
My nose (hand)is bleeding. دماغم ( دستم ) خون می آید
To glean information . To nose around . سر وگوش آب دادن
She leads her husband by the nose . سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
snap a person's nose off تشر زدن
snap a person's nose off بکسی پریدن
poke nose into something [one's life] <idiom> در کار کسی مداخله کردن
nose ape or monkey بوزینه خرطوم دار
needle-nose pliers دم باریک
septal cartilage of nose غضروفدرونیبینی
nose landing gear ترمزفروددماغه
to snap one's nose or head off بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
camlock spindle nose هرزگرد بادامکی شکل
fillet under the nose of a step مغزی لبه یا دماغه پله
ear, nose and throat specialist متخصص گوش و حلق و بینی [پزشکی]
Eye ( ear , nose ) drops . قطره چشم ( گوش و بینی )
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
cut off one's nose to spite one's face <idiom> به حدنهایت رسیدن عصبانیت
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
flat درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
flat فایل دو بعدی از داده ها
flat ثابت یا تغییر نکردنی
flat پایین
flat یکنواخت پایین دست
flat h تخت اچ
out of flat ناهموار
flat بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat-out <idiom> آشکارا
flat فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
flat صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flat تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
flat نرم
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat تماس دو لبه اسکیت
flat پنچری طایر عکس ساده و یکدست
flat یکدست
flat صاف
flat جلگه
flat صاف بی تنوع
flat یک دست
flat تخت
flat :
flat قسمتی از یک عمارت
flat دشت اپارتمان
flat خنک
flat بی مزه
flat هموار
flat مسلح
flat out حداکثر سرعت
in nothing flat <idiom> سریعا
flat اپارتمان
flat قسمت پهن
flat پل کشتی
flat سکو
flat مسطح
flat تخت پهن
flat cap کلاهمردانهپارچهاینوکتیز
flat truck باریمسطح
flat footed ثابت قطعی
arch flat طاق مسطح
flat stitches کوکمسطح
flat footed پاپهن
flat-footed ثابت قطعی
flat-footed پاپهن
flat tip نوکسطح
flat racing مسابقهاسبدوانی
I've a flat tyre. یک طایر اتومبیلم پنچر شده است.
flat broke <idiom> بی پول
fall flat <idiom> شکست خوردن
A flat joke . شوخی بی نمک
flat weave جاجیم
flat weave تخت بافت
To go the whole hog . To go flat out . سنگ تمام گذاشتن
flat weave بافت ساده و بدون پرز
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
flat arch قوس مسطح
as flat as a pancake <idiom> مثل کف دست [صاف]
flat-screen تخت
Can I rent a flat? آیا میتوانم یک آپارتمان اجاره کنم؟
flat slab دال قارچی
flat nosed پهن بینی
flat pack بسته مسطح
flat paint رنگ مبنا
flat paint زمینه
flat pallet پالت کف هواپیما یا کشتی پالت صاف پالت کف صاف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com