Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English
Persian
flying doctor
پزشکسیار
Other Matches
And you are supposed to be a doctor ! some doctor ( physician ) you are !
مثلا" ناسلامتی شما یک دکتری !
doctor-to-be
پزشک آینده
We sent for the doctor.
برای ما این دکتر را صدا کردند.
doctor of d.
حکیم الهی
doctor
درجه دکتری دادن به
doctor
طبابت کردن
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
doctor of d.
دکتردرعالم دین
He has been to see the doctor.
او
[مرد]
نزد دکتر بود.
to go to this doctor and that
این حکیم وان حکیم کردن
to go to this doctor and that
پیش این طبیب وان طبیب رفتن
doctor
پزشک دکتر
a fake doctor
پزشک قلابی
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
Go and fetch a doctor!
برو یک دکتر بیاور!
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
mad doctor
پزشک دیوانگان
the doctor bled me
دکتراز من خون گرفت
herb doctor
پزشکی که با داروی گیاهی به مداوا میپردازد
witch doctor
ساحر
woman doctor
پزشک زن حکیم خانم طبیبه
spin doctor
متخصصروابطاجتماعی
Fetch a doctor at once.
زود یک دکتر پیدا کن بیاور
just what the doctor ordered
<idiom>
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
certificate of a doctor
تصدیق طبیب
family doctor
پزشک خانواده
witch doctor
جادو گر و طبیب
attendance of a doctor
حضور پزشک روی رینگ بوکس
certificate of a doctor
گواهی پزشک
after death the doctor
<proverb>
نوشدارو بعد از مرگ سهراب
doctor to the company
پزشک شرکت
He's not suited for a doctor.
او
[مرد]
برای یک پزشک مناسب نیست.
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
the doctor ordered an ointment
پزشک مرهم تجویز کرد
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست.
[چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
The doctor is a busy man .
دکتر سرش شلوغ است
Call a doctor quickly.
فورا پزشک خبر کنید.
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.
در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
flying
پرواز
flying
پردار سریع السیر
flying
پرواز کننده
over-flying
محوطهپروازمجاز
a ban from flying in the EU
قدغن پرواز در
[منطقه]
اتحادیه اروپا
ban from flying
قدغن پرواز
[برای منطقه ای]
with flying colours
فیروزی وافتخار
to ban from flying
قدغن کردن پرواز
ski flying
پرش بااسکی
with flying colours
با
flying facade
[ساخت نیمه چوبی کاذب]
flying squad
گروه ضربت
flying squad
گروه تندواکنش
flying buttress
شمع پشت بند
with flying colors
<idiom>
تمامی موفقیتها
To come off with flying colors.
روسفید شدن
flying high
<idiom>
خیلی شادوشنگول
flying visit
ملاقاتوزیارتکوتاهمدت
flying picket
کسیکهافرادرادرمکانهایدیگررادعوتبهاعتصابکند
flying squads
گروه تندکنش
flying squads
گروه تندواکنش
flying squads
گروه ضربت
flying squad
گروه تندکنش
flying saucers
بشقاب پرنده
night flying
شب پرواز کن
flying buttress
طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
flying coke
دوده
flying colors
توفیق کامل
flying colors
موفقیت قطعی
flying dust
گرد
flying dutchman
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
flying dutchman
شبح کشتی
flying dutchman
قایق بادبان دار 3 نفره
flying field
میدان فرودگاه
flying fox
خفاش میوه خوار
flying crane
هواپیمای اخراجات هواپیمای جراثقال
flying ground
میدان پرواز
flying ground
پروازگاه
flying camp
اردوی سبک وسیار
flying cadet
دانشجوی هوایی
flying bridge
پل هوایی
flying buttresses
طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
high-flying
بلند پرواز
flying fish
صورت فلکی ماهی پرنده
flying fish
ماهی پردار
flying fishes
صورت فلکی ماهی پرنده
flying fishes
ماهی پردار
flying saucer
بشقاب پرنده
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
flying ambulance
گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
flying boat
هواپیمای ابی
flying bridge
پل موقتی
flying bridge
پل شناور
flying gurnard
نوعی ماهی بالدار
flying head
نوک تند رو
flying head
نوک خواندن / نوشتن دیسک سخت که به صورت حلقهای است و بالای سطح دیسک چرخان قرار دارد
flying shore
تیر چوبی افقی جهت نگاهداری دو دیوار مقابل هم که بطور موقت نصب میشود
flying shot
تیر سر پرواز
flying speed
سرعت پرواز
flying spot
لکه نورتند رو
flying start
شروع مسابقه اتومبیلرانی
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flying wedge
نوعی مانور تهاجمی قدیمی
high flying
بلند پرواز
high flying
بلند خیال
high flying
یاوه اندیش
high flying
خیال پرور
night flying
پرواز
flying officer
ستوان یکم هوایی
flying officer
افسر پرواز
flying jib
بادبان سه گوش کوچک
flying lemur
نوعی پستاندار شب خیز
flying levels
خط تراز نقشه برداری
flying levels
افق تراز متحرک
flying lines
لولههای متحرک
flying machine
هواپیما
night flying
در شب
flying officer
افسر خلبان
flying mouse
موش خرمای پرداراسترالیایی
flying machine
بارفیکس متحرک
flying mare
فن کمر
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
flying ban
[in an area]
قدغن پرواز
[برای منطقه ای]
flying spot scanner
پوینده لکهای تند رو
distinguished flying cross
نشان ممتاز پرواز
distinguished flying cross
نشان صلیب پرواز
The aircrafts was flying in a northerly direction.
هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
to impose
[place]
a flying ban
قدغن کردن پرواز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com